من خدار را دیدم در همین نزدیکی ایست در میان من و تو. کرده ایم، من، او، تو.
من خدارا دیدم در افقهای قشنگ ،در میان لبخند، کودکانی خرسند
من خدارا دیدم درترنم صدا در بلندای وفا در میان من و ما،مردمی، همچوشما
من خدارادیدم باورم نیست ولی،... بود همسایه ی ما، روی _ در- رویه – شما
من خدارا دیدم گرچه در کعبه نبود مردی از جنس خدا ی بود در خانه ی ما
من خدا را دیدم ،نه که چون ،دیو وپری ،همه از خوبی پر، همه از عیب بری
من خدارا دیدم پرگله آزرده، گویی از درد غنی، از غمت پژمرده.
من خدارا دیدم که فروشند به نان، بهردنیایی چند، چه فروشند ارزان؟
من خدا را دیدم گفت چون من باشید دست یاریت دراز در کوتان همه باز.
من خدادرا دیدم، بعد از این دین منست نفس خود را کشتن ،بهر راهش مردن.
بهروز جلیل پور