خاطرات بد من !...
نام کتابم است که در آن میخواهم طی دو سالیکه از دانشگاه میانه فارق التحصیل شده ام و چه بلاهایی در این شهر به سرم آمده اشاره کنم
مقصّر کیست؟
1- میدانم که خودمم
2- ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
3- مسبب آتش گرفتن موتورم جلوی در خانه ام کیست؟
4- واقعاً کیست؟
5- این سوالاتی است که دنبال جوابش هستم.
جواب 3- واقعاً شلوغ کردن در دانشگاه و حق خود را خواستن از دانشگاه سبب اصلی آتش گرفتن موتور است؟
موتور اصلاً مهم نبوده و نیست آنکه مهم است عشقی که 6 سال منتظرش نشسته بودم رفت و عامل رفتن آن کیست و چیست؟
آیا در این شهر هر کس حقش را بخواهد باید در کنار جوب ها بخوابد (معتادش کنند؟) واقعاً چه شهری داریم.
باید مدال طلا را به گردن چه کسی انداخت؟ و مقصرش کرد؟ آن کسیکه دیوارش از همه کوتاهتر است؟
واقعیت این است که در این شهر هرکس حرف راست و حقش را بخواهد و بگوید تعدادی از افراد هستند که جوابشان: این است که( قاطی کرده، توهم زده) واقعاً مردم میانه (آهای مردم) واقعاً حرف این قشر از اربابان درست است شما قضاوت کنید مردم میانه. اگر من قاطی کرده ام اگر من توهم زده ام در کتابم (خاطرات بد من!...) بعد از خواندن این کتابی که هنوز ننوشته ام قضاوت با شماست که من سالمم یا دیوانه؟
دیوانه ام فقط دیوانه ی یک شخص آن شخص هم که 6سال به پایش تشستم و خواهم نشست