گاهی وقتها خاطرات به سراغت می آیند حتی درخواب برموهایت دست می کشند بیدارت میکنند روشن و واضح روبرویت حرکت می کنند وتو مرورمی کنی تمام آن روز را گاهی لبخند گاهی اشک نصیبت می شود گاهی آرزو می کنی آن روزها برگردند گاهی خدارا شکر میکنی که دیگر آن روزها رفته اند گاهی برایت فقط آه وای کا... تاریخ درج: ۹۲/۰۶/۲۶ - ۰۰:۰۲( 7 نظر , 138
بازدید )
روسری اش را جلو کشید و موهای سیاه و براقش را زیر آن پنهان کرد ، رو کرد به جوان و با ذوق گفت : چه حلقه ی قشنگی !!! نگاه کن ، اندازه انگشتمه ، فکر نمیکردم اینقدر خوش سلیقه باشی ؟! یکدفعه لحن صدایش عوض شد ، انگار چیزی یادش آمده بود ؛ آرام گفت : پدرم نامه هایت را دید ، حالا د... تاریخ درج: ۹۲/۰۶/۲۵ - ۲۳:۵۵( 4 نظر , 156
بازدید )