امشب از درد دل خویش به دریا گفتم
قصه ی غصه ی درویش به دریا گفتم
گفتم ای آب روان تا به کجا خواهی رفت ؟
پی مقصود ، مگر تا به سبا خواهی رفت
گفت: آزاده منم من ،که شوم از همه دور
می گریزم که رهانم تن خود از زر و زور
گفتم ای کاش که من مثل تو دریا بودم
فارغ از رنج و بلا در همه شب ها بودم
تو دریایی و من موجی اسیرم
که میخواهم در آغوشت بمیرم
بیا دریای من آغوش برکش
نمی خواهم جدا از تو بمیرم
http://eskeleyeeshgh.parsiblog.com/Posts/5/%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%A7