
دیگر بهار هم سـر حالم نمی كند
چیزی شبـیه گریه زلالم نمی كند

پاییز زرد هم كه خجالت نمی كشد
رحمی به باغ رو به زوالم نمی كند

آه ای خدا مرا به كبوتر شدن چه كار؟!
وقتی كه سنگ ،رحم به بالم نمی كند

مبهوت مانده ام كه چرا چشمهای شب
دیگر اسـیر خواب و خیالم نمی كند...

این اولین شب است كه بوی خیال تو
درگـیر فكـرهای محـالم نمی كند
