تقریباً حوزه فرهنگ کشورمان هیچ گاه چنین شرایط اقتصادی را تجربه نکرده و این فضای اقتصادی نامطلوب نیز به سادگی قابل ترمیم نیست اما با این وجود همچنان برخی از دیگر با تحلیل هایی دیگر به فرهنگ مینگرند اما آیا فرهنگ و هنر ایران با هر ضعف و قوتی، بدون برخورداری از اقتصادی سودآور توان بقاء دارد یا در شرایطی که کاهش بودجه دستگاه های اجرایی اجتناب ناپذیر است، فرهنگ به عنوان نخستین ردیف های حذفی، رو به نابودی خواهد رفت؟
به گزارش «تابناک»، یکی از مهم ترین رویکردهایی که در فرهنگهای مهاجم در دوران معاصر مشهود است، مبحث اقتصاد تلقی می شود و در واقع هیچ فعالیت فرهنگی جنبه اجرایی نمی یابد، مگر آنکه این فعالیت ها از بازدهی اقتصادی مکفی برخوردار باشد و این لفظ «مکفی» بدان معنا است که نه تنها با سوددهی همراه شود، بلکه منجر ارتقای اعتبار و افزایش اعتمادِ خریدار و مصرف کننده محصول یا خدمت فرهنگی نسبت به تولیدکننده و عرضه کننده محصول شود.
هالیوود به عنوان بزرگ ترین صنعت سینمایی و بزرگ ترین حوزه درآمدزایی فرهنگی جهان دقیقاً با همین ترتیب اقتصادی اداره می شود و بخش خصوصی بازدهی اقتصادی را پیش نیاز هر پروژه سینمایی قرار داده است. به همین دلیل همواره ارزیابی کارشناسان در خصوص تخمین میزان فروش فیلم ها، در تصمیم کمپانی های بزرگ برای میزان سرمایه گذاری بر روی یک سناریو که از چند میلیون تا چندصد میلیون دلار می تواند در نوسان باشد، نقش اساسی ایفا می کند.
جنبه اقتصادی پروژه های سینمایی تا آنجا پررنگ است که بسیاری از پروژه های سینمایی دارای ظرفیت هنری بالا یا اساساً توسط این کمپانی ها تولید نمی شود و در سینمای مستقل با بودجه های حداقلی به مرحله تولید می رسند و یا این کمپانیها همان بودجه حداقلی سینمای مستقل را صرف ساختش می کنند و با تبلیغات از یک میلیون دلار سرمایه گذاری شان، چندین میلیون دلار برداشت می کنند و در واقع برای هر پروژه متناسب با حجم مخاطب و طبیعتاً سوددهی که این حجم در پی می آور سرمایه گذاری می شود.
برخی از مجموعه های تلویزیونی که چندین قسمتشان در بازار عرضه میشود و به سوددهی کافی نمیرسند، به یک باره متوقف شده، سپس یا با داستان، کارگردان و حتی ترکیب بازیگران جدید پیگیری میشود و یا اساساً برای همیشه به بایگانی منتقل می شود و نیمه تمام باقی می ماند، چرا که سرمایه گذاری بر اثری که فاقد مخاطب است، منطق ندارد. همین قاعده برای حوزه کتاب و سایر اقلام فرهنگی نیز صادق است و با سازوکارهایی، درآمدزایی اولویت نخست تلقی می شود و در مرحله بعد طرح ایده ها و پیام ها در قالب دیالوگ ها قابل پیگیری است.
به عنوان مثال در حوزه نشر، کتبی که مبتنی بر پژوهش های علمی فوق تخصصی طبع می شود و برای قشری محدود در حوزه دکترای تخصصی با گرایشی خاص کارکرد دارد، برخلاف دیگر کتب، با تیراژ پایین اما با قیمت بسیار بالا (بعضاً تا چندده هزار دلار) چاپ می شود و بدین ترتیب در کشورهای که تیراژ و فروش بسیاری از کتب از یک میلیون نسخه عبور می کند، کتب تخصصی نیز با قیمت های چند هزار دلاری به سوددهی لازم دست می یابند.
آیا روزی حجم سوددهی صنعت کتاب در کشورمان منجر به شکلگیری چنین کتاب فروشیهایی میشود؟
بدین شکل سینما و تلویزیون، نشر و دیگر حوزه های فرهنگی به عنوان صنایعی قدرتمند توان رویارویی با فرهنگ سایر کشورها را یافته و در اغلب اوقات گوی رقابت و غلبه را ربوده است. حال اگر در موقعیتی عکسِ وضع موجود، صنعت سینما و فرهنگ آمریکا دولتی بود، با کاهش اعتبارات برای صرفه جویی اقتصادی، سینمای آمریکا با تعدیل میلیارد دلاری بودجه مواجه می شود و این نابودی این صنعت را در پی داشت؛ ضمن آنکه دیگر حساسیت های کیفی کنونی برای فیلم ها در نظر گرفته نمی شود و این صنعت میلیاردها دلار سود سالیانه نداشت.
در کشورمان نیز هرچند همواره کارگردانان در تلاش برای جذب اعتبارات میلیاردی بادآورده هستند و تمامی دولت های پیشین به خصوص دولت دهم، میلیاردها تومان تحت عنوان کمک به سینما، به فیلم های مختلف، به ویژه فیلم های موسوم به آثار فاخر تخصیص یافته اما حاصل این تزریق بودجه ها عملاً هیچ بوده و اینک که اندکی با بودجه انقباضی و کاهش ردیف های فرهنگی مواجه هستیم، سینما رو به تعطیلی نهاده و کارگردانی که چند پروژه پیشینش با بودجه دولتی ساخته شده و شکست تجاری خورده، عنوان می کند سناریو دارد اما بودجه ندارد!
در مقابل در سینمای آمریکا سالیانه هزاران سناریو به دست کمپانی های بزرگ می رسد که از میان آنها تنها معدودی انتخاب و سپس پس از ده ها مرتبه بازنویسی توسط سناریست های چیره دست، برای تولید در نظر گرفته می شود و این ثمره خصوصی سازی سینما است که دیگر هر سناریوی دم دستی و ناپخته ای که مخاطب روی خوش به آن نشان نمی دهد، مقابل دوربین نمی رود. این سناریو نیز به هر کارگردانی داده نمی شود و اگر یک کارگردان در چند پروژه پیاپی شکست تجاری بخورد، هیچ کمپانی سراغش را نخواهد گرفت، حتی اگر اسپیلبرگ، اسکورسیزی یا وودی آلن باشد؛ رویکردی که اگر در ایران نیز در پیش گرفته می شد، وضعیت فروش فیلم ها اینچنین نبود.
بی شک حمایت از سینمای ملی یک امر مهم و اساسی است اما این شکل حمایت که ارقام بزرگ برای ساخت آثاری به نام فاخر هزینه شود و این اثر فاخر نتواند با یک درصد از جمعیت ایران نیز ارتباط برقرار کند و آنها را به سالن سینما بکشاند و یا در عوض شکل دهی صنفی قدرتمند، با صدقه تحت عنوان هدیه نوروزی، در پی رفع و رجوع وقعیت اقتصادی نامساعد اهالی سینما بود، منجر به رسیدن به چنین فرجامی می شود که در سینمای کشور شاهدش هستیم.
محسن رضایی با همین رویکرد در یکی از آخرین گفت و گوهایش با خبرگزاری تسنیم، در عوض پرداختن شعاری به حوزه فرهنگ، بر روی اقتصاد این حوزه انگشت نهاد و تمرکزش را برنامه ریزی برای بهبود این بخش قرار داد که نشان میدهد وی به عنوان یک مدیر ارشد کشور توانسته پاشنه آشیل فرهنگ و هنر این مملکت را شناسایی کند و او بر روی ستونی از فرهنگ کشور دست گذاشت که بیش از سایر ستون ها احتمال فرو ریختن کاملش و تخریب بخش عمده فرهنگ ایرانی وجود دارد.
دبیر تشخیص مصلحت نظام با تکیه بر بدنه کارشناسی، به جای ارائه برنامه هایی که عملاً به استمرار فرهنگ متکی به دولت و سرپا ایستاده برای بودجه های قطره چکانی، منتهی می شود، نخستین اصل برای تقویت فرهنگ ایرانی و اسلامی را اقتصاد این حوزه تلقی کرد و این رویکرد می تواند اتفاقی مبارک برای حوزه فرهنگ باشد. تقویت بنگاه های خصوصی فرهنگی و ارتقای سطح استانداردهای کیفی تولیدات و خدمات فرهنگی با کمک های اقتصادی و نه تزریق بودجه صرفاً برای تولید یک محصول گلخانه ای و یک فیلم سینمایی، امری است که میتواند منجر به شکل گیری چندین غول سینمایی در کشور شود.
ترکیه پیش از این با همین رویکرد پیش رفت و در حال حاضر برخی کمپانی های ترک محصولات سینمایی مهمی ساخته اند که با آنچه در تصور عموم نسبت به سینمای ترکیه وجود دارد، فاصله اساسی داشته و صنعت سینمای این کشور با مدیریت همین کمپانی های خصوصی در یک دهه اخیر جایگاه کاملاً متمایزی نسبت به بسیاری از کشورهای همسایه دارد. دولت بعدی نیز بی شک با کمک به شکل دهی چنین کمپانی ها و فراهم سازی امکانات و ظرفیت سخت افزاری و نرم افزاری بین المللی در ایران می تواند صنعت سینما و همچنین صنعت نشر که با پدیده هایی همچون کتب و نشریات الکترونیک متحول شده را به نقطه مطلوب برساند. آیا نباید به چنین رویکردی در حوزه فرهنگ فرصت عملگرایی داد؟