شهید دستغیب در کتاب «فاطمه الزهراء سلام الله علیها» مطلب جالبی را نقل می کند:
یکی از دوستان و پیروان امام صادق علیه السلام را به مسئولیت حاکم شهر اهواز منصوب می کنند. این پیرو حقیقی؛ در ابتدای کار؛ نامه ای به امام زمان خود حضرت صادق علیه السلام می نویسد و رهنمود می طلبد.(نامه ها را از ترجمه تحت الفظی به لحن امروزی تغییر داده ام) :
ابتدا نامه آن صحابی:
«بسم الله الرحمن الرحیم
به حکومت اهواز مبتلا شدم(!)
آقای من و مولای من!
خواهشمندم حدودی را برایم بفرمایید که بدانم چگونه در اینکار به خدای تعالی و رسول او نزدیک شوم؟ و چگونه رفتار کنم؟ و زکات بدهم؟ بر چه کسی اعتماد کنم؟ و رازم را به که سپارم؟
شاید حقتعالی به برکت هدایت شما مرا از عقوبت خود نجات بخشد! بدرستی که تو حجت خداوند در میان بندگان و امین خدا در سرزمین ها هستی! پیوسته نعمات و فیوضات الهی بر شما باد! »
دونکته به نظرم جالب می رسد:
1* می گوید به حکومت مبتلا شدم! یعنی حاکمیت و مسئولیت را نوعی ابتلا و امتحان از جانب خداوند می بیند که سخت دشوار است و بدین سبب از امام خود راهنمایی طلب می کند تا با موفقیت از این امتحان بیرون آید!
2* لحن نامه توام با خوف و ترس است! یعنی گویی فرد می داند که به مهلکه ای افتاده که باید خوب حواسش را جمع کند تا خدای ناکرده به عقوبت دچار نشود!
اما پاسخ امام صادق علیه السلام:
«بسم الله الرحمن الرحیم
خدا ترا به لطف و احسان خود حفظ کند و ترا به رعایت حدودش کمک نماید!
بدرستیکه همه امور تحت قدرت اوست!
اما بعد!
فرستاده تو نامه ات را آورد و آنرا خواندم و منظورت را فهمیدم که نوشته بودی به حکومت اهواز مبتلا شده ای(!) از این خبر هم شاد شدم و هم اندوهناک!
شادی من به جهت آن است که شاید حقتعالی بواسطه تو درمانده ای ترسیده را از آل محمد کمک نماید و ذلیل ایشان را بواسطه تو عزیز گرداند و برهنه ایشان را بواسطه تو بپوشاند و ضعیف ایشان را بواسطه تو قوی گرداند و به آب لطف تو آتش جور مخالفان آنها را خاموش گرداند!
پس کمتر چیزی که بر تو می ترسم آن است که کار بر یکی از دوستان و شیعیان تنگ کنی و در هنگام تنگدستی چیزی از او بخواهی و به این دلیل بوی بهشت را استشمام نکنی(!) و بهشت را بر خود حرام کنی!»
هر جا هر کسی مسئولیتی دارد- کوچک یا بزرگ- باید مراقب باشد که کرسی ریاست جوگیرش نکند که دلی را بشکند! همواره با روی خوش و صبر وگذشت باید بر این صندلی ها نشست و خدمت در حق بندگان خدا و زیر دستان کرد!
گاهی از این دست حرفها که می زنیم، بعضی می گویند:
بابا! سه هزار میلیارد تومان را بردند و خوردند و یک لیوان آب هم روش!
چه کسی را داری نصیحت می کنی؟! کجایی؟! خوابی ؟! بیداری؟!
ولی من معتقدم هنوز هم مسئولین با خدا و با وجدان زیادی هستند که قصدشان خدمت صادقانه است. شاید یکی از آنها این مطلب را خواند و ان شاءالله مورد توجه اش بوده و بیشتر باشد!