فراموش کردم
رتبه کلی: 1933


درباره من
با سلام خدمت دوستان و بازدید کننده گان ارجمند قبل از هر چیزی از بازدیدتان نهایت سپاس را داریم.
اینجانب حسین قاسی متولد 1375/6/10 دیپلم رشته برق صنعتی ؛ که به لطف باری متعال از سال 1383 درحیطه مداحی چهارده معصوم {ع} فعالیت دارم.
که درسالهای 90 و 92 در مسابقات مداحی در شهرستان میانه و استان آذربایجان شرقی موفق به کسب مقام اول شدم.

افتخار دارم که توسط این اکانت با شما دوستان عزیز در ارتباط باشیم نظرات و پیشنهادتان باعث افتخار و سربلندی ماست.


باتشکر : حسین قاسمی

اولوب عبـاس آدی دشمـن گــوزونه زهـــریلی اوخ
هسته ای بُمب دی عباسین آدی ؛ بلکه ده چوخ

دلِ دشمنللـره هِیبـت لی آدی لـرزه سـالیـر
مُلـک وهـابیتــــــه لـرزه و پـــس لـرزه سـالیـر

چـاغیـراندا آقـام عبـاسی اورکللـر گوج آلیر
آدی هـر یئـرده گلیـر پرچـم اسـلام اوجالیر

چاغیـراندا آقـامـی ریشـة ظلـمی قیریسان
دشمنـی شـک اِلمـه بُمـب اَتم نان وئریسان

اولوب عبـاس آدی دشمـن گــوزونه زهـــریلی اوخ
هسته ای بُمب دی عباسین آدی ؛ بلکه ده چوخ

دلِ دشمنللـره هِیبـت لی آدی لـرزه سـالیـر
مُلـک وهـابیتــــــه لـرزه و پـــس لـرزه سـالیـر

چـاغیـراندا آقـام عبـاسی اورکللـر گوج آلیر
آدی هـر یئـرده گلیـر پرچـم اسـلام اوجالیر

چاغیـراندا آقـامـی ریشـة ظلـمی قیریسان
دشمنـی شـک اِلمـه بُمـب اَتم نان وئریسان


مداح حسین قاسمی (karbla2 )    

داستان پند آموز ...از دست ندید

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۱/۱۱ ساعت 20:03 بازدید کل: 196 بازدید امروز: 195
 

 

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگرزندگی مشترک داشتند.آنها همه چیزرا به طور

مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ

چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش دربالای کمد  پیرزن بود

که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد در همه

این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره

یک  روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.درحالی که با یکدیگر

امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آوردونزدهمسرش برد.

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در موردجعبه  به شوهرش

بگوید.پس از اوخواست تا در جعبه را باز کند .وقتی پیرمرد در جعبه  را باز کرد

دوعروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد  پیرمرد دراین باره از

همسرش سوال نمود.

پیرزن گفت :هنگامی که ما قول  وقرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز

خوشبختی زندگی مشترک در  این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت

که هروقت از دست توعصبانی  شدم ساکت بمانم ویک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیرقرار گرفت وسعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو

عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار  در طول زندگی مشترکشان از دست

او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد  پس رو به همسرش کرد وگفت این

همه پول چطور؟پس اینها ازکجاآمده؟

در پاسخ گفت :آه عزیزم این پولی است که ازفروش عروسک ها به دست اورده ام.

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۱/۱۱ - ۲۰:۰۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)