فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4402


درباره من
سپهرکریمی 22ساله
دانشجوی کارشناسی مهندسی مکانیک - ساخت و تولید
دانشگاه زنجان
mn.p.karimi@gmail.com
سپهر کریمی (karimi1370 )    

یک داستان کوتاه و عبرت آموز

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۲/۰۳ ساعت 17:21 بازدید کل: 363 بازدید امروز: 84
 

در ادامه مطلب شاهد داستانی خواهیم بود که درسهای بسیاری در آن نهفته است. شما عزیزان می توانید درسهایی را که از این داستان می گیرید را در قسمت نظرات برای دیگر دوستان خود به نمایش بگذارید .

 

 یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس هزار تومانی را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاههای متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت. این بارمرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان ، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. این داستان درس بزرگی به ما میدهد . به نظر شما آن درس بزرگ چه می تواند باشد؟

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۲/۰۳ - ۱۷:۲۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)