مغز پسته کیلویی صد و بیست هزار تومان، بادام هندی کیلویی صد هزار تومان، مغز فندق در طعمهای مختلف کیلویی صد هزار تومان و ...
اولین تصور جامعه طبقاتی در ذهن ما دهه شصتیها با دیدن فیلمهای هندی شکل گرفت؛ هند از معدود کشورهای دنیاست که فاصله طبقاتی شدیدی دارد.
یک عده در این کشور آنقدر پولدار هستند که مانند شاهزادههای افسانهای زندگی میکنند و عدهای هم آنقدر فقیر هستند که در کنار خیابان به دنیا میآیند در همین مکانها بزرگ میشوند، ازدواج میکنند، بچهدار میشوند، سن پیری را سپری میکنند و عاقبت میمیرند.
در فیلمهای هندی همیشه یک دختر فقیر عاشق یک پسر پولدار میشود و یا برعکس و در انتهای فیلم هم این دو بعد از طی بدبختیهای زیاد بهم میرسند و خوشبخت میشوند البته گاهی هم یک پسر فقیر که در گروه اشرار است و برای خانواده آدم پولدار مزاحمت ایجاد میکند، متوجه میشود که پسر همان مرد پولدار است. در دنیای آدمهای واقعی هند اما اینگونه نیست.
برخی از مردم هند بسیار پولدار هستند اما هیچوقت به این فکر نمیکنند که با یک پسر بیپول با دختر فقیر ازدواج کنند تا ثروت و فقر به تعادل برسد.اگر به هند سفر کرده باشید متوجه میشوید که دلخوشیهای دم دستی مردم هند خیلی زیاد است آنها واقعا به کم قانع هستند و کمتر پیش میآید که برای مردمی که در خیابانها و محلههای اشرافی زندگی میکنند، مزاحمت ایجاد کنند یا حسرت زندگی آنها را بخورند.
مردم فقیر هند به سختی زندگی را میگذرانند اما با رقص و آوازی دلخوشند و با دیدن فیلمهایی که در سینماها تماشا میکنند، شبها رویاهای رنگی میبینند و لبخند میزنند.در هند مردم فقر را پذیرفتهاند، آنها فقیر هستند و از سهم خود از زندگی راضیاند. آنها به فاصله طبقاتی فکر نمیکنند برای همین هم هست که هند یکی از آرامترین کشورها از لحاظ سیاسی است.
اما فاصله طبقاتی چیزی نیست که به سادگی بتوان از کنار آن گذشت...طبقه مرفهاش دارند فاصله زیادی از طبقه ندار و فقیر میگیرند.داراها آنقدر افسانهای زندگی میکنند که کینه مردم فقیر را بیدار میکنند.
این کینهورزی به طبقه مرفه شاید به این دلیل است که بیشتر ما میدانیم آنهایی که اکنون در بالای شهرهای بزرگ و کوچک زندگی میکنند تازه به دوران رسیدههایی هستند که از هزار راه خلاف به سرعت به پول زیادی دست پیدا کردهاند و خیلی زود از منطقه پایین شهر به بالای شهر رفتهاند و برجنشین شدهاند.
ثروت چیز بدی نیست و قرار نیست مانند کشورهایی که با تفکرات چپ و کمونیستی اداره میشوند،ما هم ثروت را چیز بدی بدانیم اما مهم این است که ثروت چگونه به وجود آمده و چگونه فاصله طبقاتی مانند قارچ روز به روز بیشتر میشود.
در اقتصاد اسلامی راهکارهای زیادی برای به وجود نیامدن شکاف عمیق اقتصادی بین طبقات وجود دارد که اگر به درستی از آنها استفاده شود، فقیر به معنای خاص کلمه در کشور وجود نخواهد داشت.
اما اکنون فاصله طبقاتی آنقدر فاحش شده که داد همه را درآورده است.اکنون با نزدیک شدن به ایام عید نوروز این فاصله طبقاتی بیشتر خود را نشان میدهد.کافی است به آگهیهای آژانسهای مسافرتی که در روزنامهها چاپ میشود، نگاهی انداخت و قیمتهای تورهای اروپایی و آمریکایی را رصد کرد.
آن وقت متوجه میشویی که در همین کشور ما که برای دریافت سبد کالا که شامل چند قلم خوراکی است، مردم به جان هم میافتند، کسانی هم هستند که برای سفری ده روزه میلیونها تومان خرج میکنند.
میتوان به یکی از شوهای لباس که در بالای شهر برگزار میشود، رفت.لباس شبی یا روزی را دید که 20 میلیون قیمت دارد و فروشنده معتقد است که بهترین لباس برای نشستن پای سفره هفت سین است!
میتوان به آجیل فروشی شمال شهر رفت و از او بروشور آجیلهای عید را دریافت کرد: مغز پسته کیلویی صد و بیست هزار تومان، بادام هندی کیلویی صد هزار تومان، مغز فندق در طعمهای مختلف کیلویی صد هزار تومان و ...
میتوان به قصابی مثلا منطقه زعفرانیه رفت و از صاحب فروشگاه یا مسئول دریافت سفارشها خواست فهرستی از سفارشات عید ساکنان محله را به شما نشان دهد( البته دریافت چنین فهرستهایی چندان کار سادهای نیست).در این سفارشات میتوان انواع کبابهای آماده را از کیلویی 70 هزار تومان به بالا دید تا راسته گوسفندی و گوساله که گاهی به کیلویی صد هزار تومان به بالا هم میرسد.
میتوان سری به فروشگاه های تزئیناتی خیابان الهیه و فرشته زد و دید که آدم پولدارها چگونه تزئینات کریستال، نقره، چوبی و... را خریداری میکنند تا در سال جدید جایگزین قبلیها کنند.یک گلدان متوسط کریستال چک، قیمت زیادی ندارد، فقط دو میلیون تومان! به قول فروشنده، برشهای روی گلدان را ببینید انگار با شما حرف میزند!
ثروت چیز بدی نیست! به قول قدیمیها دارندگی و برازندگی و به قول امروزیها؛ تا کور شود آن کس که نتواند دید!
اما میتوان برای درک عمق شکاف طبقاتی در کشور ما سری به فروشگاه های پایین شهر هم زد و حال و هوای خریداران را دید که برای گرفتن کمی تخفیف بیشتر از مغازهای به مغازه دیگر میروند.
میتوان به کاغذی که مادر خانواده برای خرید شب عید نوشته است،نگاهی انداخت، دو ، سه کیلو گوشت گوسفندی خورشتی، دو، سه کیلو گوشت آبگوشتی، دو، سه تا مرغ و... دو، سه روز عید که بگذرد بعد قیمتها ارزانتر میشود و میتوان باز هم خرید کرد.
ثروت چیز بدی نیست اما در کشور اسلامی ما برای متعادل نگه داشتن فاصله طبقاتی قوانینی وجود دارد که اگر اجرایی شود، دیگر نه طبقه متوسط لِه میشود و نه طبقه فقیر اصلا به عید و نوروز فکر نمیکند.
پدران و مادران زیادی وجود دارند که عید برایشان به جای شادی مصیبت میآورد.خرج انبوهی میآورد که تامین آن کمر شکن است.آدم بزرگها را میتوان به نوعی متقاعد کرد که نداشتن یعنی چه! اما بچهها را باید چه کرد.
بچههایی که برای عید دوست دارند همه چیزشان نو شود.سفر بروند و غذاهای خوبی هم بخورند.
عید نزدیک است و با این فاصله طبقاتی که در جامعه کاملا به چشم میآید، اندوهی بزرگ در راه است.بچهها و جوانها میبینند که در کشوری که آنها هم از دارایی آن سهمی دارند،برخی دارند از پولداری به در و دیوار میکوبند و برخی بس که دو دو تا چهار تا میکنند پاک حساب زندگی از دستشان در میرود.