فراموش کردم
رتبه کلی: 1935


درباره من
از خون سیاوش ایم هم خون سیاوش ایم.

از جامه سپیدان ایم هرجامه نمی پوشیم

هم سال اوستاییم هم آتش زردشتیم

ما آتش زردشتی ما کشته نمی کشتیم

اسماعیل سامانی دیوار بخارا بود

ما هم وطن اوییم او هم وطن ما بود

ما هم کوهی خارای ا یم دیوار بخارائیم

یک طایفه از لاهور طایفه ای از توس ایم

هم وارث قاموس ایم هم وارث ناموس ایم

همشهری فردوسی همشهری اقبالیم

هم شهری به ناموس ایم هم شهری به اقبال ایم

از خون سیاوش ایم هم خون سیاوش ایم
کسری-اریایی (kasra-ariya )    
   
عنوان: اصفهان تنها یک خاک نیست ، قطعه ای از زمین یا یک سرزمین
اصفهان تنها یک خاک نیست ، قطعه ای از زمین یا یک سرزمین
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 210 بازدید امروز: 208

این تصویر توسط جلال علی اصغری بررسی شده است.
توضیحات:
اصفهان تنها یک خاک نیست ، قطعه ای از زمین یا یک سرزمین.اصفهان یک تاریخ بلند است در قابی از جغرافیا. شهری است از شهرهای اساطیری عالم که گاه آدمیان در رؤیاهای فلسفی خود ساخته است همچون شهر خدا. این چنین است که از روزگار دیروز تا فردا و فرداها ، همیشه کسانی بوده اند و هستند که به این شهر فیروزه ای ، عشق بورزند. دربارة آن بنویسند و نام بلند آوازة آنرا به قلم، زیبایی بخشند.

از قرن سوم که نویسنده الاعلاق الانفیسه، ابن رسته، خود را به افتخار اصفهانی نامید و در بارة این شهر و البته دیگر شهر ها نوشت ، اصفهان شناسی ،تا آنجا که به دست ما رسیده، آغاز سخن کرد. [1]

کمی پس از وی در آغاز قرن چهارم «ذکر اخبار اصفهان» نوشته شد. حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب خود حدود دو هزار نفر از بزرگان مشاهیری را که در این شهر نشو و نما یافتند فهرست کرده است [2].همین کارنامه درخشان کافی است تا هر کس از خود بپرسد مگر این شهر چیست که چنین مرد پرور است ؟ از کتابی که حمزه اصفهانی نوشته است چیزی زیادی به دست ما نرسیده ، پس از آن میگذریم.

[1] - الاعلاق النفیسه ، احمد بن عمر ابن رسته ، ترجمه دکتر حسین قره چو ، چاپ اول 1365 ، امیرکبیر

[2] - ذکر اخبار اصفهان ، ترجمه نورالله کسایی ، سروش ، چاپ اول 1377.

چیزی نگذشت که مافروخی در قرن پنجم ، که اصفهان قبای مجلل پایتختی سلاجقه بر تن داشت ، کتابی در توصیف نیکویی های آن نوشت و آنرا« محاسن اصفهان » نامید. کتابی که سه قرن بعد حسین آوی ، از عربی به فارسیش برگرداند و خود بدان اضافاتی افزود. این دو کتاب دیگر به جای ذکرمشاهیر یا گیاهان و چشمه های اصفهان از باغات و ابنیه اصفهان سخن گفته اند.از مساجد پرشکوه آن زمان ، مسجد جورجیر، از بازار اصفهان و از « هزار کوشک » باعظمت این شهر نوشته اند.[1]

زمان به جلو آمد و اصفهان پایتخت پر شکوه امپراطوری صفوی گردید.شاهان این سلسله یک یک اثری به یادگار بر پیشانی شهر نهادند.و جواهری بر لباس برازندة آن بستند. در این زمان بر قافله ستایندگان زیبایی های شهر افزوده گشت: فرنگیان نیز مسحور عظمت آن، قلم بر گرفته و به مداحی نشستند. این شهر را از ونیز و پاریس و دیگر شهرهای زیبای اروپا نه کمتر که بسیار بیش یافتند.

هر چه بود عجیب مینماید که در این دوره طلایی هیچ اصفهانی قلم بر نداشت و کتابی مستقل در توصیف شهر خویش ننگاشت . گویا همه گمان میکردند که اصفهان این گونه میماند و نیازی به نوشتن نیست. شاید وقتی سپاه بیست هزار نفری و پا برهنه افغان بر گرد حصار شهر جمع شدند، تازه همه فهمیدند که دورة سروری اصفهان به پایان آمده است[2].و آن روز تلخ که شاه سلطان حسین بر خوابگاه محمود رفت، در فرح آباد، تا تاج شاهی بر سر وی نهد همه از خود میپرسیدند دیگر دوران عظمت این شهر به سر آمده است؟

دیری نگذشت نادر شاه آمد و خان زند آمد و خان قاجار آمد و همه با این شهر که مُهر شاه عباس بر پیشانی داشت بر سر مهر نبودند. پس بساط پایتختی بر جای دیگر افکندند و اصفهان از شر و شور پایتخت بودن رهایی یافت.

قاجاریه برای اصفهان آغاز خوشی داشت و پایان درد ناک. آغاز آن با میرزا حسین خان صدر اصفهانی بود که چهار باغ صدر ساخت و عمارت صدری و هفت دست و پایان آن به ظل السلطان رسید که هفت دست خراب کرد و عمارت صدری و جهان نما و صد ها باغ و سردر و رواق.

با این همه اصفهان در دوره قاجار خالی از ستایندگان نبود. شاید نخستین آن میرزاحسین تحویلدار بود که « جغرافیای اصفهان » نوشت. در آن علاوه بر ذکر بناها و زیبایی ها از اصناف و معیشت مردم سخن گفت[3]. پس از او محمد مهدی ارباب « نصف جهان فی تعریف الاصفهان » را به رشته تحریر آورد که به شکلی جامع تر و بهتر بناهای اصفهان و بلوکات آن را به نثر آورد.همین عنوان کتاب میرساند که اصفهان هنوز بر تاریخ و گنجینه های خود میبالد.[4]

در واپسین روزهای حکومت قاجارحسن خان جابری انصاری دست به کار شد و برگ دیگری بر دفتر اصفهان شناسی نشانید. وی کتاب ارجمندی به نام « تاریخ نصف جهان و همه جهان » را قلم زد و به سال 1294 شمسی به مطبعه داد. این کتاب دو بخش دارد. در بالا شرحی از علما ، ابنیه ، بلوکات و... دارد و در پایین برای نخستین بار در کتب اصفهان شناسی یک کرونولوژی یا سال شمار تاریخ اصفهان از عهد کهن تا عصر خویش ( سلطنت احمد شاه ) را به دست میدهد.[5] وی پیشتر کتاب کوچک دیگری به نام « آگهی شهان از کار جهان » را تألیف کرده بود .[6]

اما هنوز سلطنت پهلوی آغاز نشده بود که کار شناسایی این شهر کهن به دست میر سید علی جناب افتاد. وی با نگارش کتاب « الاصفهان » در سال 1303 شمسی اصفهان شناسی را متحول کرد. چرا که او اصول علمیچون نجوم و جغرافیا را به کار گرفت و با ذکر آمار ها و جداول دقیق در حوزه های گوناگون چون فهرست مساجد ، حمام ها ، کاروانسراها ، مدارس و حتی اصناف شهر نشان داد که از آن شیوة سنتی اصفهان شناسی ،که از وجه تسمیه آغاز شده و به ذکر و توصیف بلوکات خاتمه مییافت، رهایی یافته است. جناب حتی فصلی را به ذکر اقتصاد شهر اصفهان از صادرات و واردات و معادن و محصولات اختصاص داد.[7] نویسنده توانای الاصفهان کتاب دیگری دارد تحت عنوان مشاهیر اصفهان که شاید به زودی منتشر گردد.

در دوره پهلوی اول که قانون عتیقجات درمجلس به تصویب رسیده و کارها سرو سامانی یافته بود دستی نیز بر آثار و ابنیه اصفهان کشیده شد : کاشی های کنده شده بر جای خود نشستند و دیوارهای رو به خرابی آباد گردیدند. همین امر میطلبید که عاشقان این شهر دوباره دست به قلم ببرند. تا آنجا که ما خبر داریم در دوره پهلوی اول پس از آندره گدار که در کتاب« آثار ایران» مجلدی را به ابنیه اصفهان اختصاص داده است[8]، آنچه مربوط به خود اصفهانی ها میشود نخست در سالنامه معارف اصفهان( سال 1313)بود که توسط یک خارجی دیگر به نام اسمیت فهرست توصیفی جامعی از ابنیه اصفهان تنظیم و چاپ شد.[9]

پس از او حسین نورصادقی به سال 1315 آغاز به کاری عظیم کرد درباره اصفهان. وی که به راهنمایی و تشویق رشید یاسمیدر دانشسرای عالی کار پایان نامه خود را به اتمام رسانده بود به سال 1316 موفق به چاپ آن شد.این کتاب 250 صفحه ای که از تاریخ و ابنیه اصفهان سخن میگوید فصلی را نیز به شرح حال بزرگان شعرا و هنرمندان اختصاص داده است در این کتاب برای نخستین بار شرحی از کارخانه های جدید التأسیس اصفهان مییابیم. نیز سری به تخت فولاد و تکایای آن زده است. هم در این کتاب آثار و گزارش هایی از مرمت ابنیه شهر دیده میشود.[10]

تازه پهلوی اول رفته بود که جریان اصفهان شناسی با کتاب ارزشمند دیگری از میرزا حسن خان جابری انصاری روبرو شد : « تاریخ اصفهان و ری و همه جهان ». مؤلف این بار کتاب مفصلی تری بر نهج کتاب پیشین خود « تاریخ نصف جهان و همه جهان » نوشت. در قسمت بالای هر صفحه از وجه تسمیه و ابنیه و بزرگان و... سخن گفت و در قسمت پایین همان سال شمار تاریخ اصفهان را ادامه داد. کاری که هنوز نیز کسی بدان دست نبرده است.

از دیگر راهنماهای اصفهان که بگذریم کار پژوهش در اصفهان در دورة پهلوی دوم با جلال همایی آغازمیشود. وی چنان که خود بارها در کتب مختلف گفته است و دخترش نیز شهادت داده، از سال 1308 تحقیق دربارة اصفهان را آغاز کرده بود. حاصل پنجاه سال پژوهش او در این دوره کتابی است شامل « جغرافیای شهری ، اسامیقرا و قصبات و ابنیه و عمارات و زبان و ادبیات و رسوم و عادات و خانواده ها و رجال معروف » با کمال تأسف تا کنون از این کتاب عظیم به کوشش دختر آن فقید، ماهدخت بانو همایی ، تنها دو جلد به چاپ رسیده است : تاریخ اصفهان مجلد هنر وهنرمندان و دیگر تاریخ اصفهان مجلد ابنیه و عمارت. اولی به مشاهیر هنرمندان این شهر خصوصاً نقاشان و خطاطان پرداخته و سرگذشت آنان را باز گفته [11] و دومیبیشتر به سراغ تخت فولاد رفته چون قسمت « تکایا و مقابر » از مجلد ابنیه و عمارات است.[12]

دهة چهل در حوزه اصفهان شناسی دهه پرباری بود. در ابتدای این دهه به سال 1341 دکتر لطف الله هنر فر که پیش تر هشت سالی ریاست اداره باستان شناسی اصفهان را بر عهده داشت ، رساله دکتری خود دفاع کرد و سه سال بعد آنرا تحت عنوان « گنجینه آثار تاریخی اصفهان » به چاپ رسانید. او توانسته بود در مدت فعالیت خود در اداره باستان شناسی و با کمک معماران ، خط شناسان و دیگر اصفهان دوستان کتیبه های ابنیه تاریخی اصفهان را جمع آوری و تنظیم نماید. پس در کتاب خود در شرح هر دورة تاریخی به ذکر ابنیه به جای ماندة آن دوره در منطقه اصفهان پرداخت و کتیبه های آن ابنیه را ذکر کرد. این کتاب هزار صفحه ای که مورد تحسین بزرگان کشوری قرار گرفت توانست خلائی بزرگ را در پژوهش های اصفهان شناسی پر کند. چرا که سرگذشت بسیاری از ابنیه به جای مانده، در کتیبه های حک شده و یا منصوب شده در آنها مندرج است. این کتیبه ها یا به صورت نثر است ( عربی و فارسی ) و یا به صورت نظم.[13]

سال پیشتر به سال 1343 عباس بهشتیان ، از عاشقان نامیاین شهر، کتابی چاپ کرد تحت عنوان « بخشی از گنجینه آثار ملی » وی دراین کتاب بازارهای اصفهان را به تفصیل شرح داده و ابنیه موجود در آنجا را فهرست کرده است.[14]

چند سال بعد عبدالحسین سپنتا با کوششی درخور با جمع آوری وقف نامه های اصفهان توانست «تاریخچه اوقاف اصفهان» را به نگارش در آورد.[15] دو سال بعد نیز مصلح الدین مهدوی کتابی رجالی به نام « تذکره القبور » عبدالکریم گزی را کامل کرده و از آن کتابی جداگانه تحت عنوان « تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان » به مطبعه برد.[16] این کتاب در واقع دنباله کار حافظ ابونعیم بود که پس از پرداختن و شمردن قبرستان های شهر ، به سراغ بزرگان و مشاهیری میرود که دراین شهر زیسته اند.وی با کوشش زیاد چند هزار نفر از آنها را بر شمرده است و شرحی کوتاه از زندگی و آثار آنها به دست میدهد.

در آغاز دهة بعد کتاب عظیمیتوسط انجمن آثار ملی به چاپ رسید تحت عنوان « آثاری ملی اصفهان »کتابی هزار صفحه ای که مولف آن، ابوالقاسم رفیعی مهر آبادی، سعی داشته است مداخل آنرا به صورت الفبایی و به شکل فرهنگ در آورد. قدر این کتاب که تا کنون یک بار بیشتر به چاپ نرسیده همچنان مجهول مانده است.[17] سال بعد یعنی 1353 کتاب ارزشمند « جغرافیای اصفهان » تألیف یک استاد جغرافی به نام دکتر سیروس شفقی از چاپخانه به در آمد.

در این کتاب تاریخ و جغرافیا دست به دست هم میدهند تا ارزش های اصفهان را به نمایش بگذارند. در قسمت جغرافیایی به این سوال به طور علمیپاسخ داده میشود که چرا همه جغرافی دانان و سیاحان، آب و هوای اصفهان رامعتدل و بهشتی توصیف کرده اند. فصل اول این کتاب فقط جغرافی صرف است مبحثی که تاکنون به طور علمیبدان پرداخته نشده بود و فصل دوم آن جغرافیای تاریخی است همان داستانی که در کتب دیگر تکرار شده و هر بار نامکرر و از زاویه ای تازه تر. فصل بعد به جغرافیای انسانی میپردازد و در فصل آخرهم اقلیت های مذهبی ساکن شهر اصفهان را میبیند. این کتاب حاوی نقشه های علمیو دقیقی است که تاکنون درمطالعات اصفهان شناسی درست بدان ها پرداخته نشده بود. خلاصه از آمیزه جغرافیا و تاریخ، این کتاب معجونی میسازد در خور مطالعه و تدقیق.[18]

بعد از انقلاب اسلامیمطالعات اصفهان شناسی راه خود را ادامه داد. در ابتدای کار مصلح الدین مهدوی میدان دار بود. وی با مطالعه و تدقیق در خاندان ها و رجال این شهر نشان داد که این میدان هنوز جای کار دارد. «بیان المفاخر» درباره زندگی و زمانه حجه الاسلام شفتی است[19] و « بیان سبل الهدایه » درباره خاندان نجفی ها [20] و البته در هر دو کتاب علاوه بر شخصیت های محوری بسیاری از شاگردان ، اساتید و منسوبان آنها نیز معرفی شده اند و در لابلای کلام نکاتی مفید و بدیع در حوزه تاریخ آمده است. مصلح الدین پس از آن «خاندان شیخ الاسلام اصفهان» را نیز منتشر کرد[21]. پژوهش های مصلح الدین مهدوی در حوزه قبرستان های اصفهان دقیق ترشد و سرانجام به کتاب « سیری در تاریخ تخت فولاد اصفهان » و « مزارات اصفهان » انجامید. کتاب اول تخت فولاد و تکیه های آنرا معرفی میکند با ذکر نام مدفونین و شرح مختصری از آنها [22] و کتاب دوم باقی قبرستان ها و مزارات اصفهان رابررسی کرده است. که شامل امامزاده ها و دیگر قبرستان های شهر است [23].

پس از آن ، حادثه ای که مطالعات اصفهان شناسی را تکانی داد کنگره ای بود که قرار شد به مناسبت بزرگداشت چهارصدمین سالگرد پایتختی اصفهان برگزار شود. این کنگره برگزار نشد اما مجموعه بیست جلد کتابی که قرار بود همراه آن چاپ شود بسیاری توسط نشر گلها از چاپخانه در آمدند : اصفهان از دید سیاحان خارجی ( فیروز اشراقی ) سقوط اصفهان ، شاهدز کجاست و سفرنامه سانسون ( محمد مهریار ) سقاخانه ها و سنگاب های اصفهان ( منصور دادمهر )رجال اصفهان ( محمدباقر کتابی ) زندگانی جهانگیر خان قشقایی ( مهدی فرقانی ) شیخ بهایی در آیینه عشق ( اسدالله بقایی ) زنده رود از سرچشمه تا مرداب ( دکتر محمد حسن حسین ابری ) سفرنامه شاردن ( حسین عریضی ) خوشنویسی درکتیبه های اصفهان ( منوچهر قدسی)

از این مجموعه چندی نیز هنوز به چاپ نرسیده اند همچون کتابشناسی اصفهان ( مرتضی تیموری ) ترجمه محاسن اصفهان ( دکتر احمد تویسرکانی ) اصناف اواخر دوره صفویه ( دکتر مهدی کیوان ) بخشی از گنجینه آثاری ملی ( عباس بهشتیان )

کتابی که مطالعات اصفهان شناسی را بیش از پیش به مطالعات دقیق کتابخانه ای و بررسی منابع و اسناد و نیز تا حدودی به مطالعات میدانی پیوند داد تصحیح و تعلیق بخشی از کتاب جابری انصاری بود که تحت عنوان « تاریخ اصفهان » توسط آقای جمشید مظاهری به انجام رسید.[24] مصحح در یادداشت های خود نکاتی بس ارجمند را بر کتاب افزود و نیز ارجاعات آن که شامل موضوعات بسیاری میشود ارزش کتاب را به شکل کتابی مرجع در آورد. از این پس دیگر کار تصحیح متون مشکل تر گردید.

سپس کتابی تحت عنوان « مقدمه ای بر جامعه شناسی اصفهان » به بازار آمد از یکی از اساتید فقید دانشگاه اصفهان.همچنان که پیداست وی با نگاهی جامعه شناختی و تا حدودی مردم شناختی رفتار و کنش های مردم اصفهان را بررسی کرده است [25]. نیز کتاب « تاریخ جلفای اصفهان » ترجمه شده و به دست اصفهان دوستان رسید تا به این شکل آن بخش از تاریخ این شهر که مربوط به حضور هم شهریان ارمنی است از تاریکی و ابهام به در آید.[26] چیزی نگذشت که جای خالی یک فرهنگ برای اصفهان پر شد « فرهنگ جامع نام ها و آبادی های کهن اصفهان » از محمد مهریار به بازار آمد. این کتاب قطور علاوه بر ریشه یابی نام های آبادی های استان اصفهان ، شرحی از روزگارحاضر و تاریخچه آن آبادی به دست میدهد [27]  
درج شده در تاریخ ۹۳/۱۲/۱۴ ساعت 13:28
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)