فراموش کردم
رتبه کلی: 1058


درباره من
از دیاری می آیم که روزگاری پیشاهنگ علم و فرهنگ در دنیـــا بود.
از دیاری می آیم که هرچند ، زخم تازش های هزاران ساله ای بر تنش نشاندن ترک وتازی اما
هرگز کمر خم نکرده است.
از دیاری می ایم که زادگاه بزرگ مردانی چون کورش کبیر پدر همه ایرانی ها و شاه چهار گوشه جهان
که تاریخ نامشان را هرگز از یاد نخواهد برد....................................
کوروش ای شیر ژیان پارسی

کوروش ای شیر ژیان پارسی
ای سخن هایت دمادم راستی

ای هوای پاک شاد آشتی
میهنت را درجهان آراستی

خون پاک آریایی در تنت
مهروماه پارسایی در سرت

نغمه تابان مزدا بر لبت
جلگه آب رهایی همرهت

ما همه چشمان به راهت دوختیم
چون به گیتی پند تو اندوختیم

راه تو راه رهایی جستن است
نی که در خواب سیاهی خفتن است

کوروش ای جانم فدای راه تو
درتن ومغزم همه اوای تو

چون خردمندان خردمندی کنی
در تن وجان همه مردی کنی

چشم گیتی را همه نیکی کنی
تنگ دستان را دست گیری کنی

در مرامت مردمان را داشتی
خوی خود را چون درخت افراشتی

مردمان را از خودت پنداشتی
بر زمین تخم خرد را کاشتی

راستی را آرمانت داشتی
دشمنان مردمان را کاستی

تا به کی باشد به ره چشمان ما
تا که ره یابد به تو دستان ما

من به خواب خویش رویت را دیده ام
من به خوابم روی تو بوسیده ام

در هوای کوی تو پیچیده ام
باده مهر دلت نوشیده ام

کوروش ای مرد بزرگ پارسی
کوروش ای جان و روان راستی

کوروش ای نام و نوای آشتی
تخم نیکی را به گیتی کاشتی

خاموشی را روشنی افراشتی
چون به دل مهر کیانی داشتی

من اهل پرشین هستم
..................................................







کسری اعتمادی (kasra-persian )    
 
عنوان: شرم بر ما ای پدر
شرم بر ما ای پدر
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 216 بازدید امروز: 216

این تصویر توسط اسماعیل مختاری بررسی شده است.
توضیحات:
گفتی پدر، این سرزمین دور باد از شر و دروغ
قحطی نبیند این دیار، دشمن بماند بی فروغ
گفتی چنان ارزنده است، این خاک زرین کهن

خاکی که جسمت بعد مرگ، یک ذره از ایران بود
شرم بر ما ای پدر، ما خود شدیم ، دشمن او
مهر وطن قحطی شده ، رایج شده کذب و دروغ

شرم بر ما ای پدر، دادیم به باد آداب خویش
بیگانه شد سر مشق ما، از یاد بردیم رسم خویش
به جای شمس و مثنوی، سر داده ایم حزن و فغان

شیون شده عادت ما ،ما وارثان مهرگان
شرم بر ما ای پدر، ما که ز خود بی خبریم
دزدیده شد گنج وطن در خواب خوش غوطه وریم

بردن ،ربودن ،خاکمان، به گل نشست دریایمان
گلها همه پژمرده اند، رنگ رفته از فرهنگ مان
تقصیر ندارد روزگار، ظالم نخوانید این جهان
بر این دیار با شکوه، ما خود نبودیم پاسبان  
درج شده در تاریخ ۹۳/۱۱/۱۶ ساعت 15:05
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)