ساقیا
گر محبت ثمرش سوختن و ساختن است
تفاهم
شهر را آدم به آدم در پی ات جویا شدم
دانستی اگر سوز شبانروز مرا
ای عشق
بی وفایی
بی اعتباری ی حال
آتشی در دل این سوخته برپا کردی
شب همگی بخیر
(( اشتیاق دل))
دلم نه عشق میخواهد نه دروغ های قشنگ ....
آن روز که دلم پیش دلت بود گرو
میدانم بهاری هست،
معشوقه های عصر مدرن!
چه شب ها چشم هایم گریه می کرد
یه دوست
تنهایی و لحظه های پر آشوبم
با چشمک یک ستاره عاشق شده بود
ما را چه به مهتاب که ما تیره و تاریم
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
رفیق هر شب و هر روزی دل
من آواره ترین بی خانمان ام
تو دریا بودی و من قایقی خرد
در دهکده ی تو خبر از بوی ریا نیست
آسمان جای عجیبیست نمی دانستیم
عاشقانه
کاش هر گز در محبت شک نبود
بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست.
تو را با غیر می بینم صدایم در نمی آید
بهار من مرا بگذار و بگذر
هر ثانیه با دلم سر صحبت توست
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
چو گل های شقایق داغدارم
شب در خم گیسوی تو عابر میشد
ما بدین در نه ،پی حشمت و جاه آمده ایم
رسم خوب ها همین است
اشتیاقی کـــه به دیـــــدار تو دارد دل من
بی وفــا شدی جفــــایت می کنند
عمریست غم و درد نشانم داده
پاییز شدم تـــا تو بهـــــارم بشوی
مــــــرا آن دیده ی تر می شناسد
امروز برای من شرابی ای عشق
به جان جوشم که جویای تو باشم
ما اهل دلیم اشاره را میفهمیم
سلام به همه دوستان گل
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
پرسید : کدام راه نزدیکتر است ؟
برو راه وفـــا آمـــوز که من بار ســفر بستـــــم
ســـ ــینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت