فراموش کردم
اعضای انجمن(160)
جستجوی انجمن
کاظم معرفت (kazemmarefat )    

غزل : یار ایستمیرم !

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۲/۲۳ ساعت 17:41 بازدید کل: 509 بازدید امروز: 192
 

 

 

داخی بس دیر کونولوم سئوگیلی یار ایستمیرم

اوزی گورچک ، داش ئورک ، تازه  بهار ایستمیرم

یاتارام داش تیکان اوستونده اگر عشق اولسا

دئمه رم ایسته ییرم گول ، ولی خار ایستمیرم

کونولون ریشته سی چون پاره له نیب غم لردن

گوروسن چالماقا هئچ زخمه لی تار ایسته میرم ؟

غملی گونلرده  آتان قارداشی داشدان پیس دی

بئله رسم اولسا اگر ، ایل و تبار ایستمیرم

" معرفت " لاله دی ، داغلارجا ئورک ده داغی وار

داغ داغ اوستونده  قیزیل ، اولسا دا ، خوار ایستمیرم

 

 

 

( کاظم معرفت )

1392/2/23

 

 بس است ای دل دیوانه ، دگر یاری نمیخواهم

رخ زیبا و قلب سنگ چون تازه بهاران را نمیخواهم

بر سنگ و خار میخوابم اگر همره من عشق بود

نمیگویم که خواهان گل هستم من ولی خاری نمیخواهم

رشته ی دل که صد پاره شده از زخم غمم

ببین که  حتا زخمه ای برای زدن  تارم نمیخواهم

آنکه   که در دوره ی غم  رها کند برادرش را چون سنگ 

گر چنین باشد رسم، ایل و تبار هم نمیخواهم

" معرفت " چون لاله ،  با داغی همچون کوه در قلبش

زر دهندش قد کوه ، در خواری ، هرگز نمیخواهم

 

 

 

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۲/۲۳ - ۱۸:۱۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)