آغوش نیاز
دستهایم خالیست
سالها
حسرت یک پرتومهر
در دلم مانده هنوز
سالها منتظر یک چمدان هیجان
یک لبخند
یک رویا
یک بوسه !
مشتهایم ...
گره از سردی این یخبندان
سینه
لبریز سکوتی مبهم
و نگاهی نگران
گوشه ی چشم ترم ،
کنچ اطاقی تاریک
مردمی
در شب ابری مبهوت !
آسمان !
آااای ....نگاهم گم شد !
غرق در عمق نگاهت
تو بگو ....
دریایی ؟؟؟!!!
یا که دریا در توست ؟؟؟!!
آبی دور !
به نجوایی نرم
گوش من را بنواز !
باز ...
آبستن ناخواسته ی وهم کدامین شرری ؟؟!
بگشای سینه ی عشقت
ومرا در بر گیر !
وسعت آغوشم
به هم آغوشی تو محتاج است !
1392/2/25