فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4207


درباره من

نگرانی از مرگ

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۶/۰۴ ساعت 01:27 بازدید کل: 268 بازدید امروز: 241
 

 

نگرانی از مرگ

 

حیوانات درباره مرگ ، فکر نمی کنند . آنچه در حیوانات وجود دارد غریزه فرار از خطر و میل به حفظ حیات حاضر است . البته میل به بقاء به معنای حفظ حیات موجود ، لازمه مطلق حیات است، ولی در انسان، علاوه بر این، توجه به آینده و بقاء در آینده نیز وجود دارد. به عبارت دیگر در انسان آرزوی خلود و جاویدان ماندن وجود دارد و این آرزو مخصوص انسان است. آرزو فرع بر تصور آینده، و آرزوی جاویدان ماندن، فرع بر اندیشه و تصور ابدیت است و چنین اندیشه و تصوری از مختصات انسان است. علیهذا ترس و خوف انسان از مرگ که همواره اندیشه او را به خود مشغول می دارد چیزی جدا از غریزه فرار از خطر است که عکس العملی است آنی و مبهم در هر حیوانی در مقابل خطرها . کودک انسان نیز پیش از آنکه آرزوی بقاء به صورت یک اندیشه در او رشد کند به حکم غریزه فرار از خطر ، از خطرات پرهیز می کند .
" نگرانی از مرگ " زاییده میل به خلود است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، می توان این میل را دلیلی بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج می بریم خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمی شویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود می داشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمی آمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه است . گویی هر استعداد ، سابقه ای ذهنی و خاطره ای است از کمالی که باید به سوی آن شتافت . آرزو و نگرانی درباره خلود و جاودانگی که همواره انسان را به خود مشغول می دارد ، تجلیات و تظاهرات نهاد و واقعیت نیستی ناپذیر انسان است . نمود این آرزوها و نگرانیها عینا مانند نمود رؤیاهاست که تجلی ملکات و مشهودات انسان در عالم بیداری است . آنچه در عالم رؤیا ظهور می کند تجلی حالتی است که قبلا در عالم بیداری در روح ما وارد شده و احیانا رسوخ کرده است ، و آنچه در عالم بیداری به صورت آرزوی خلود و جاودانگی در روح ما تجلی می کند که به هیچ وجه با زندگی موقت این جهان متجانس نیست ، تجلی و تظاهر واقعیت جاودانی ماست که خواه ناخواه از " وحشت زندان سکندر " رهایی خواهد یافت و " رخت بر خواهد بست و تا ملک سلیمان خواهد رفت " . مولوی این حقیقت را بسیار جالب بیان کرده آنجا که می گوید :
پیل باید تا چو خسبد اوستان
خواب بیند خطه هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب
خر زهندستان نکرده است اغتراب
ذکر هندستان کند پیل از طلب
پس مصور گردد آن ذکرش به شب
این گونه تصورات و اندیشه ها و آرزوها نشاندهنده آن حقیقتی است که حکما و عرفا آن را " غربت " یا " عدم تجانس " انسان در این جهان خاکی خوانده اند .

 


 منبع:
مجموعه آثار، ج 1، مطهری، مرتضی


تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۶/۰۴ - ۰۱:۲۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)