بهار با نیما حدود 2 سال رفاقت میکنه و تو این 2 سال خیلی بهش علاقه مند میشه.بهار از نیما تقاضای خواستگاری از خانواده خود را میکند.نیما با این که میدانست که شرایط ازدواج را ندارد به اصرار دختر پیشنهاد را قبول میکند.نیما به خواستگاری بهار میرود.او هیچ میلی از خود نشان نمیدهد و هیچ تلاشی نمیکند و تمام جواب ها را به خانواده خود میسپارد ولی نیما تمام تلاش خود را برای داشتن بهار انجام میدهد.سرانجام خانواده بهار جواب رد به سینه نیما زدند و پسرک تازه فهمید که وسیله ای بود برای آن که بهار خود را به فرد دیگری نشان دهد.آن دختر کس دیگری را دوست داشت ولی آن فرد هیچ تمایلی به دخترک نداشت.بهار میخواست که با این کار نیما را نابود کرده و به مقصود خود (آن فرد_ع) برسد. 
سرانجام پسر از دست دختر به هلاکت رسید.حال شما جای نیما بودید با بهار چه میکردید...؟آیا خیانت فقط مختص پسران است؟ بنظرات و پیشنهادات شما احتیاج داریم.