آغاز گفتن حرفی که در دل داری سخت است و وقتی که آغاز کردی پایان دادنش سخت تر.. میخواهم سخنی با شما بگویم ، سخنی که پر از درد است، دردی که با تمام سلولهای بدنم احساسش میکنم! احساسی که لطیف است به لطافت قلب یک “مادر”..
آری ” مادر” و یا بهتر است بگویم “آنا”.. کلمه ای که به اندازه هستی وسعت دارد.. تمام بودن آدمی را خلاصه میشود، اما نباید در خود کلمه ماند و آن وجودی را که به این کلمه بالاترین ارزش را مینهد را فراموش کرد، مادر یعنی زندگی، مادر یعنی عشق ، مادر یعنی همه چیز..
مادری که هر وقت میبینمش ، هر وقت با او حرف میزنم بغض گلویم را میگیرد از خودم بدم می آید، چرا که هنوز آن دینی را که به مادرم داشته ام را ادا نکرده ام! مادرم وقتی مرا به دنیا آورد رسالتی بر گردنم گذاشت، از خودم بدم می آید چرا که هنوز به رسالتی که بر گردنم هست عمل نکرده ام.. این رسالت را سالها بعد فهمیدم! هرگز یادم نمیرود کلاس سوم ابتدایی را و در آن کلاس درسی به نام انشاء را..!
هرگز یادم نمیرود آن درس “لعنتی” را ! معلم هر بار که موضوعی را مطرح میکرد تا برای جلسه بعد درباره آن موضوع انشاء بنویسیم من تمام طول آن یک هفته ماتم میگرفتم! تمام وجودم پر از ترس و استرس میشد! چون نمی توانستم آنچه را که می دانستم و آنچه که در ذهنم بود را به قلم بیاورم ، چرا که ذهن من پر بود از آنچه که مادرم با زبان شیرین خودش تمام چیز ها را به من آموخته بود، ذهنم پر بود از لغت ها ،فعل ها و کلمه هایی که هر روز از مادرم ، پدرم ، برادر و خواهرم میشنیدم و از آنها یاد گرفته بودم اما عاجز از نوشتن این همه دانستنی ها به روشی که معلم از من میخواست! میدانی چرا ؟
بگذار از زبان خودش بگویم ، اینک یک کودک ۹ ساله با شما سخن میگوید لطفاً به احساسات پاک این کودک ۹ ساله احترام بگذارید:
“من یک کودک ۹ ساله بودم(هستم) آقای معلم ! من ” مترجم” نبودم (نیستم ) که در باره فصل تابستان آنچه را که میدانستم (میدانم) را به یک زبان دیگری برای شما ترجمه کنم و بنویسم”
اما من این کار را باید میکردم. و این روند تا پایان ابتدایی و حتی راهنمایی نیز ادامه پیدا کرد و همیشه این کله من پر از گفتنی ها و نوشتنی ها بود اما هیچگاه توانایی گفتن و نوشتن نداشتم . و اما بالاخره با تلاش زیاد موفقیتهایی حاصل شد و بالاخره من مترجم شدم و شاید هزاران جمله و کلمه و اندکی شعر نیز، خودم از “خودم” تر جمه کردم. جالب اینجا بود که این کلمه ها و جمله ها هرگز به زبان اصلی نوشته نشدند!!! نگارنده از این ناراحت نیست که یک زبان دیگر را به صورت کامل فرا گرفته است بلکه حتی از این بابت خوشحال هم هست اما بی نهایت غمگین است به خاطر اینکه نتوانسته با زبان مادری خویش بخواند و بنویسد.. "این البته خلاصه ای از خشونت هایی بود (هست) که بر من و کودکانی مثل من اعمال میشد( میشود)"
اما هدف از نوشتن این مقاله تلنگریست برای یاد آوری رسالتی که بر گردمان است، رسالتی که شاید بر گردن تمام انسانها باشد و آن احترام به حقوق طبیعی، اجتماعی و انسانی دیگر انسانهاست ،نگه داشتن حرمت و کرامت انسانی. همانطور که هر کسی دوست دارد حق و حقوقش مورد احترام واقع شود باید این را بداند که دیگران نیز مثل او همچین خواسته ای دارند. این زیاده خواهی نیست بلکه ابتدای ترین حقیست که یک نسان میتواند داشته باشد. هدف از این نوشته یاد آوری همان خشونتی که هم اکنون بر میلیونها کودک دیگر میشود و آب از آب تکان نمیخورد! هدف از گفتن این حرفها تلنگریست به آنان که به خاطر تعصبات کورکورانه شان جلوی پای آقای روحانی که در ابتدای راه اراده کرده بود برای همبستگی مردم اصل 15 قانون اساسی رو اجرا کند سنگ انداختند و نگذاشتند تا به اکنون که نزدیک به 2 سال تحصیلی از ریاستشون میگذرد عملی برای به تحقق در آوردن این حق قانونی انجام دهند!! البته اینگونه که به نظر میرسد ایشان خود نیز مثل تمام مسئولانی که در کار وعده و وعید هستند، فراموش کرده اند..
به راستی جواب این کودکان بی گناه و معصوم را چه کسی خواهد داد؟!
به راستی که هیچ ستمی بالاتر از این نیست!
هراز گاهی چند قطره اشک به احترام آن کودک ۹ ساله و میلیونها کودک دیگر که الان این وضعیت را دارند میریزم.. کودکی که با خشونت و بی توجهی با آن رفتار شده است و هم اکنون نیز میشود..
نکاتی از ظن دین و مذهب:
مگر نه این است که ما در یک جامعه اسلامی زندگی میکنیم! مگر نه این است که ما میگوییم مسلمان و شیعه هستیم و ادعا میکنیم که همواره در راستای اهداف پیامبر و چهارده معصوم حرکت میکنیم! آیا کوچکترین توجهی به هدفی که امام حسین داشت و در راه آن هدف مقدسش تمام آن سختی ها و مصیبت ها رو به جان خرید و در آخر نیز برای هدفش جان و مال و خانواده اش را نیز فدا کرد داشته ایم؟! هدف امام حسین چه بود؟ بلی همه ما میدانیم “امر به معروف و نهی از منکر”. به راستی چه “معروفی مهمتر از “نگه داشتن حرمت و کرامت انسانها” چه معروفی مهمتر از “احترام گذاشتن به حقوق اولیه و حق طبیعی انسانها” و چه نهیی مهمتر از “ظلم نکردن به کودکان بی گناه” کودکانی که حقوقشان توسط تمام جوامع بشری به رسمیت شناخته شده است! کودکانی که حتی توسط اصل 15 قانون اساسی همین آقایان نیز بر حقوقشان تاکید شده است.. چه نهیی بالاتر از اینکه “دریاچه مان را نخشکانید چرا که با خشکاندن آن یک ملت خشک و نابود خواهد شد”! اما ما و کودکان ما همچنان از این حقوق بی بهره ایم! حقوقی که در درگاه خداوند آنقدر ارزش بالایی دارد که او حق خودش را پایین تر از حق مردم و انسانها میداند!
<لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ أَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط> (سوره الحدید آیه ۲۵ ) ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانی و میزان شناسایی حق از باطل نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند (و احقاق حقوق و بسط عدل و داد به طور خود جوش از درون جامعه بشری آشکار شود.
این نشان از آن دارد که احترام به حقوق دیگران و ادای آن یکی از اساسیترین اهداف ادیان آسمانی است. قرآن در آیات بسیاری انسانها را چه در باب مسائل اقتصادی و چه در باب حقوق اجتماعی و… دعوت به احترام به حقوق مردم نموده است..
اینک نمیدانم این کسانی که به خاطر قدرت و منافع خویش حقوق اولیه انسانها را پایمال میکنند در پیشگاه خداوند چگونه جوابگو خواهند بود؟
دوستان تجربه تاریخ نشان داده که تحول و دگرگونی در میان ملتها جزء به دست خودشان امکانپذیر نیست اگر اعتقاد داریم که تحصیل به زبان مادری حق ماست پس باید بیدار شویم ، اندیشه کنیم ، مطالعه کنیم ، آگاه شویم و خود رسانه باشیم و آنچه را که آگاهی پیدا کرده ایم را با صدای رسا فریاد زنیم و حتی به آنهایی که نمیدانند نیز انتقال دهیم.
به همزبانانم که ترک زبان هستند و به همه آنهایی زبان مادریشان را دوست دارند چند پیشنهاد دارم:
1-هر طوری که شده خودمان کتاب الفبای زبان مادری را تهیه کرده و یا از منابع مختلف یاد گرفته و در خانه به فرزندان خود ، و دیگر اعضای خانواده خواندن و نوشتن را یاد بدهیم .
۲-حتما از کتاب هایی که به زبان مادری نوشته شده (شعر، داستان و…) تهیه کنیم و در زمان فراغت خود مطالعه کنیم .
۳- هدیه دادن کتاب یکی از بهترین کار هاست، برای کسانی که دوستشان داریم کتاب هایی را که با زبان مادریشان نوشته شده هدیه بدهیم.
۴- و آخرین پیشنهادم اینکه در جلوی تمام دوربین های تلویزیونی با زبان مادریمان صحبت کنیم.. باور کنید این کار شدنی است آن هم توسط خودمان! دیگر نیازی به هیچ مسئول و مدیری ندارد! برای این کار تمامی مردم ، تمام آنهایی که دلشان برای زبان مادریشان میتپد مخصوصا تمامی هوادارن تیم تیراختور آذربایجان باید بسیج شوند. تیراختور اینک آنقدر بزرگ شده است که تمامی رسانه های دیداری و شنیداری همیشه گوش چشمی به اخبار و حواشی تیراختور دارند تا این اخبار را به اطلاع مردم برسانند. پس از این به دوستان همواره در تمامی بازیهای تیراختور مخصوصا در بازیهایی که مقابل تیم های پایتخت و همچنین در بازی های جام باشگاههای آسیا که در مقابل تیم های خارجی برگزار میشود و همواره با هجوم تمام رسانه های داخلی و خارجی همراه است، عزیز دیلداشلاریم (همزبانان)! در این بازیها مسلماً دوربین های برنامه های تلویزیونی داخلی شوونیزم مخصوصاً به سمت تماشاگران خواهند رفت تا دوباره به بهانه گرفتن گزارش سوژه هایی را برای تمسخر مردم به خورد مخاطبانشان بدهند! ( چیزیست که در طی سالهای گذشته بر ما ثابت شده است، "چرا میخند" و ...!) دوستان آگاه باشیم و در مقابل دوربینهای تلویزیونی یا مصاحبه نکنیم و یا فقط با زبان شیرین مادریمان حرف بزنیم تا هم نقشه آنهایی که اندیشه های شیطانی در سر دارند را برملا کنیم و هم اعتراضی سمبلیک و البته واقعی به نداشتن مدرسه و تحصیل به زبان مادریمان کرده باشیم و هم احساس دینمان را به زبان مادریمان ادا کنیم که ریشه همه آن تمسخر ها و تحقیر ها و بی حرمتی ها از همین نداشتن تحصیل به زبان مادریست.. همچنین در بازیهای آسیایی احتمال روبرو شدن با دوربین های خارجی نیز هست که به سراغ پرشورترین هوادارن بیایند و تصاویر و شور وشوق هواداران را به گوش و چشم مردم کشور خود و جهانیان برسانند.. دوستان این کار ما بازتابهای زیادی خواهد داشت آنها مجبور هستند به خاطر هزینه و انتقال خبر به مخاطبانشان صدای ما را حتی اگر با زبان مادریمان هم که شده انتشار دهند.پس دوستان از هر طریقی که خودتان میدانید و میتوانید اطلاع رسانی کنیم و این خبر را به گوش تمام همزبانانمان و مخصوصا هواداران تیراختور که در بازیهای تیراختور به استادیوم میایند برسانیم. عزیزان باید یادمان باشد اگر زبانمان را دوست داریم، اگر دریاچه مان را دوست داریم اگر سرزمینمان را دوست داریم باید خودمان باشیم و خود را واقعیت خود را بپذیریم و قدم در راه نهاده و خود برای گرفتن حق و حقوق خود اقدام کنیم.
در آخر باید یاد آور شوم که نگارنده هیچ دشمنی با هیچ زبان و نژاد و ملتی ندارد و به تمام آنها نهایت احترام را میگذارد ولی با تمام وجود زبان و واقعیاتی که با آنها دارد زندگی میکند را دوست دارد و تمام تلاش خود را برای گرفتن حقش خواهد کرد و انتظار دارد که به زبان و فرهنگ و روان او نیز بی حرمتی نشود. من و همزبانانم از تمام آن انسانهایی نیز که انسانیت و کرامت انسانی برایشان مهم است یاری میطلبیم..
عزیزان من! این رسالتیست که ما بر گردن داریم و باید هم خاطر فرزندان خود و دیگر کودکان، آن را به مرحله سرانجام برسانیم ما باید مدرسه ، دانشگاه ، فرهنگستان و .. به زبان مادریمان داشته باشیم و این یکی از حقوق اولیه هر انسانی هست که در این هستی پهناور نفس میکشد پس برای گرفتن حقمان خود آستین هایمان را بالا بزنیم..
به امید روزی که در دیار عزیزمان بتوانیم به زبان شیرین مادریمان مدرسه داشته باشیم
و به امید روزی که تمام انسانها در نهایت صلح و دوستی به حقوق همدیگر احترام بگذارند..
یا حق
پ ن: به باور نویسنده هیچ زبانی به زبان دیگر و هیچ نژادی به نژاد دیگر و هیچ انسانی به انسان دیگر ، و هیچ جنسیتی به جنس مخالفش برتری ندارد ولی شاید بتوان تفاوت در ماهیت آنها قائل شد و تمام این نوشته برگرفته از حس ها و منطق ها و حق طلبی حقوق اجتماعی و انسانی است نه سیاسی و تجزیه طلبی و غیره! و این خواسته ها و حقوق انسانی را حق طبیعی برای تمامی انسانها میداند و نه فقط برای خود.