فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
خودمونی (khodemooni2010 )    

روزی برای یادگارگذاشتن یادگاری هایم...نوشته ی خودم

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۱/۲۹ ساعت 17:39 بازدید کل: 279 بازدید امروز: 165
 

 

می ترسم از جواب های بی جواب .می ترسم از خوابهای بی انتها.میترسم از لبخندهای ابدی .می هراسم از گریه های طولانی.ومن دیگر پرهیز میکنم از اینکه قلب داشته باشم.

اما هنوز هم دوست دارم وقتی به این دنیا می گویم ناراحتم.بگوید از چه رنجیده ای؟

ومن فقط هق هق کنان بگویم ار پوچی ها...

خوب می دانم عروسکم افسره شده است از حرفایم...دراین آبادی پی بیدی هستم که باطوفان دیوانه بازی های من نلرزد...وچه بیرحمانه امشب حق آدم بودن را از خود میگیرم.خسته ی سفرهستم.امشب به این همه دغدغه خاتمه خواهم بخشید تااز این روزگار تلخ عقب نمانم...آدم نبودن یعنی نهایت پیشرفتها...ومن می توانم درنگاهی بی صدا مردنها را معنا کنم...به خاطرم میسپارم که انسانها برای من نیستند ...میخواهم برایشان باشم تا مزه ای دلچسب را بچشند...بالشم نم شده است و موهایم در آن ریشه دوانده ووهوای اتاقم دم گرفته است.دماغ دلم گرفته و بوی خوبی ها را نمیفهممم...شاید که امشب پیرمردی از کوچه ی خلوت بی کسی هایم عبورکند و بوسه ای بربی سقفی آسمانم زده ومرا به دست خداوند کهکشانها بسپارد....ومن دوباره به امید او زندگی را فریاد زنم.شاید امشب چادر نماز پیرزنی لحاف بر سردی قلبهای اطرافیانم شده و مرا نجاتم دهد از این افکار نابود کننده...

و من امشب به دنبال خمیازه ای برای خواب .لبخندی برای مرگ واشکی برای گریه میگردم.اگر روزی شکستم بیش از این مرا بشکنید تایادم بماند من آدم به دنیا آمده ام.دنیای آدمها همین است.دنیا به کام افرادی ست که دلها را همچون جامهای بدبختی در هم میشکنند وخوشحال میشوند نه برای آدمهای احمق احساساتی..

ناراحت میشم...دلداری میدهم خودم را ..لالایی می خوانم و خوابم نمیبرد از این تاریکی های محض.با این حال وانمود میکنم با گریه های شبانه بیگانه ام.خوب می دانم تو درک نمیکنی یعنی چه.من در این شب قتل احساس را بلامانع اعلام میکنم که دیگر شاهد گریه های خود نباشم.زمان این گونه قلبها را وحشی می سازد.

یاد شکیبایی بخیر صدایش از عمق غمهایش بود از عمق قتل هایش.قرار نبود اشکم سرازیر شود ولی آش نخورده و دهن سوخته ،دهن دلم را سوزاند.و چه دیوانه وار در لحاف پر از بی مزگیهایم می پیچم ودوران خوشی را مرور میکنم....شاید که امروز روز آخری برای دلتنگ شدن برای مهربان شدن باشد....  

حال همه ی ما خوب است اما تو باور مکن...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۱/۲۹ - ۱۷:۳۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)