بعد از هزارو سیصدو اندی سال
از ذکر درد تو گریانم
گلواژه های شرافت را
از دفتر عروج تو می خوانم
سروی به اهل بیت پیمبر تو
با جسم قطعه قطعه و عریانت
هرلحظه بر تو سلام الّه
در یاد قتلگاه و ستورانم
هر حرکتِ تو آیه ای از قرآن
هستی چراغِ هدایتگر
هر تکیه از تو پر از عاشق
خوشبخت اینکه مسلمانم
تو معبری به یقین هستی
اوج کرامتِ دین هستی
از نوکرانِ شما هستم
ارباب ، بی تو پریشانم
اوجی تو ، قُلّه توئی آقا
تسکین زخم عمیق من
داروی درد بشر هستی
خورشید تابناک دل و جانم
مجنون عشق شما هستم
گمگشته ، عاشق دیوانه
تا وقت آمدن صاحب
در سایه سار حضرت سلطانم.
احمد یزدانی
@Ahmadyazdany