بنام خدا
میکنم آغاز با نامت سخن
مفتخر بر نام نامیِ تو ،من
ماه گردانِ زمین و آسمان
هست انوارِ تو در هر جزءِ آن
در دِلِ هر جُزء از کُلِّ جهان
هست آثار بزرگیّت عیان
غرقِ تدبیرت شده من ،سالها
رَسته با مهرِ تو از بندِ بلا
هرچه گفتم من زِ روزِ ابتدا
تکیه گاهِ من فقط بودی شما
خام گفتم ،بی قواعد گفته ام
پخته گفتم ،با شواهد گفته ام
در تمام سالها در طیِّ راه
بوده ام من چون گدا ،تو پادشاه
از شب و روزت هزاران داستان
گفته ام من بارها با صد زبان
داده ام شرحِ معانی و کلام
بود شامل لطفِ تو بر این غلام
از درختان و گل و صحرایِ تو
از کویرو جنگل و دریایِ تو
دادی از هریک به آن دیگر حیات
داده ای عالم به یک ذرّه نجات
معرفت با صد معانیِ دگر
خلق کردی تو زِ عمقِ یکدگر
عشق را در سینه ها انداختی
کینه را هم سدّ راهش ساختی
خلق کردی مرگ را از زندگی
داده ای معنا به مرگ از بندگی
سالها من خام بردم نام تو
خورده ام می ،من شکستم جامِ تو
هم دل و هم چشمِ دل هم زندگی
هست بی نام تو عینِ بردگی
جمله ی اوراق و دفتر از تو هست
عشقبازیهایِ اختر از تو هست
ظلم و عدل و روزو شب نحو تو هست
رفت و آمدها همه محوِ تو هست
وادیِ فکری و مشتاقی زِ ما
میدمی بر مردگان روحِ بقا
هر چه گویم از تو مثلِ قطره است
سوزنی در کاهدان و ذرّه است
می دهی تو اختیارو جبر هم
می کنی تو زنده و در قبر هم
از دلِ آتش برودت می دهی
از تفرّق تو مودّت می دهی
می کنی آتش به ابراهیم سرد
می کنی حق را تو پیروزِ نبرد
هرچه هستی آخرِ دنیا توئی
ابتدایِ خلقتی ،مولا توئی
(احمدیزدانی)
کوتوال