من در تو گم گشتم.......
سر انگشت نوازشم در میان خرمن موهایت بود.....
چقدر سیاه بود موهایت مثل این روزهای من.....
چند تار مویی سفید در این خرمن نیز خودنمایی میکرد
مثل روزهای با تو بودنم.....
دستانم سر میخورد در سراشیبی صاف موهایت ...
مانند من که در سراشیبی چشمانت سر خوردم ....
انتهای موهایت کمی مجعد بود و پیچ در پیچ.....
مانند این روزهای بی تو که پیچیده اند و گنگ وتب آلود....
میبینی ......
تنها چشمانت و خیسی آن سرودن ندارد.....
موهای شب گونه ات نیز حرف ها دارد گفتنی......
من در شب چشمهایت.....
در تاریکی موهایت......
در روشنی یادت.....
در بهانه ی بودنت ......
در " تو" گم شدم.....
مرا پیدا نخواهی کرد ....بیهوده جستجویم مکن.......
من در تو گم گشتم......
اگر خود را یافتی سلام مرا نیز به خودم برسان !!!!
من در تو گم گشتم.......
بهترینهارو برات آرزو دارم...