|
راوی شهر بهشت
(leyla-m )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
190 بازدید امروز: 100
توضیحات:
گفت دانایی که گرگی خیره سر *** هست پنهان درنهاد هر بشر
لاجرم جاریست پیکاری ستُرگ *** روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره ی این گرگ نیست *** صاحب اندیشه داند چاره چیست ای بسا انسان رنجور و پریش *** سخت پیچیده گلوی گرگ خویش ای بسا زور افرین مرد دلیر *** هست در چنگال ِ گرگ ِخود اسیر هر که با گُرگَش مدارا می کند *** خُلق و خوی گرگ پیدا می کند در جوانی جان گرگت را بگیر *** وای اگر این گرگ گَردد با تو پیر روز پیری گر چو با شی همچو شیر *** ناتوانی در مصاف ِ گرگ پیر مردمان گر یکدیگر را می دَرَند *** گرگ هاشان رهنما و رهبرند اینکه انسان هست این سان دردمند *** گرگها فرمانروایی می کنند.
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۲/۰۶ ساعت 21:44
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|