آورده اند که شیخ ما ابوسعید قدس الله روح العزیز روزی در نیشابور بر اسب نشسته بود و جمع متصوّفه در خدمت او. به بازار فرو می راند. جمعی ورنایان می آمدند برهنه. هریکی ازارپای چرمین پوشیده. و یکی را بر گردن گرفته می آوردند. چون پیش شیخ رسیدند شیخ پرسید که: «این کیست؟...
شایان M.R.M
تاریخ درج:
۹۲/۱۰/۱۰ - ۱۴:۱۴ 11 نظر , 238
بازدید
بهروز :وقتی با نصرت میری بیرون اینقد اتفاقات عجیب قریب برات میوفته که تو کل سفرهای مارکوپلو واسه مارکو بیچاره نیوفتاده بود...
- دودکش -
*******************************
دیالوگ ماندگار:
جان وین :پول خوشبختی نمیاره،
ولی گریه کردن توی یه مرسدس بنز، آسونتر از گریه کردن روی یه دوچرخه ...
شایان M.R.M
تاریخ درج:
۹۲/۱۰/۱۰ - ۱۲:۳۵ 18 نظر , 231
بازدید