روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله دل ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیزبه یادت ماندست
نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود
پس چرا گشته شبانه دربه در، یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست
تو که خودسوزی هر شب پره را می فهمی
باورم نیست که مرگ بال وپر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بی دل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله دل ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیزبه یادت ماندست
نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
خواب روزانه اگر در خور تقدیر نبود
پس چرا گشته شبانه دربه در، یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست
تو که خودسوزی هر شب پره را می فهمی
باورم نیست که مرگ بال وپر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بی دل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
******************************
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن ودیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک ولغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاینست ،پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمردمن ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ،میهمان هر شبت،لولی وش مغموم
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش،نغمه ناجور
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال وماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست ،مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما ودندان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر،درها بسته ،سرها در گریبان ، دستها پنهان،
نفسها ابر،دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین،
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر وماه ،
زمستان است.