فراموش کردم
رتبه کلی: 2577


درباره من

*************************
آسمان جای عجیبیست نمی دانستیم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستیم

عمر مدیون نفس نیست نمی دانستیم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم
*********************
وقتی کسی به دلت نشست نشستنش مقدسه، حتی اگه نخواهدت نفس کشیدنش بسه
***************
با تمام وجود گناه کردیم
اما
نه نعمتهایش را از ما گرفت و نه گناهانمان را فاش کرد
اگر اطاعت کنیم چه می کند؟
***************

دانم و دانی که جانم عاقبت از آن توست پس نزن آتش به جانم چون که جانم جان توست گر زنی آتش به جانم من بسوزم در رهت پس از آن هر ذره خاکسترم خواهان توست . . .
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم تو از دل من هیچ خبر دار نباشی
من وعشقم (loveme )    

اگر دروغ رنگ داشت. . .

درج شده در تاریخ ۹۲/۱۱/۱۹ ساعت 15:59 بازدید کل: 102 بازدید امروز: 92
 

اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.

 

اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.

 

اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.

 

اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.

...

 

اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.

 

اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.

 

اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.

 ...

 

اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.

 

اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.

 

اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...

...

 

اگر عشق نبود؛
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا.

 آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟

 

این مطلب توسط عشق است ابالفضل(ع) . . . بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)