فراموش کردم
رتبه کلی: 3380


درباره من
درباره ما
هوالنور، او نور است، او نور علی نور است، او همان است که خارج می کند مؤمنان را از تاریکی ها به سوی نور. این نور کجاست؟ او ما را به کجا می برد؟ کدام سرزمین است که مسافران آن راهیان این نورند؟ چشمان چه کسی در این دریای ظلمت فانوس دریایی شده و از گمراهی نجات می بخشد؟ کدام مصباح هدایت است که مأوای این نور شده؟ این شهود و دیدار سید و بزرگ کدام گروه است، که واژه مقدس شهادت را معنا می بخشد. جستن پاسخ این سؤالات دغدغه کسانی است که سعادت را در این شهادت و دیدار می بینند. همانها که از اسارت در لجنزار دنیا خسته اند و به دنبال عروج بر نیزه می گردند. آنان که معتقدند گاه دنیا آنقدر تاریک می شود که جز با گدازه های داغ خیمه های به آتش کشیده شده روشنی نمی یابد. کسانی که می دانند گاه دنیا آنقدر در گناه و ظلم غرق می شود که تنها خون پاکان را طلب می کند برای اصلاح. اینجا مکانی است برای کسانی که می کوشند این پاکان و معنای خون دادنشان را درک کنند و آرزو دارند به آنان بپیوندند. می کوشند برای درک این لذت، کسب این حال، تلاش برای رسیدن به همان نور...
سامانه ی پیام کوتاه: 30004986
#####################
سخت ترین لحظه زمانیه که سرازیر قبر میکنن .....................
لا حول و لا قوة الا بالله هو العلی العظیم و صلی علی محمد و اله الطاهرین

وقتی میت در قبر گذاشته می شود و همه می روند مَلَکی ظاهر می شود به نام «رومان» یا «فتّان القبور» بعضی هم اسم او را «رومان فتّان» گفته اند . به هر حال این ملک قبل از نکیر و مکر در نزد میّت حاضر می شود و کارش این است که ببیند اعمال میت چه صورت و وضیعتی دارد آیا از اهل سعادت است یا شقاوت . عبدالله بن سلام می گوید : از رسول خدا (ص) در مورد رومان سوال کردم فرمود : او ملکی است قبل از نکیر و منکر وارد می شود و به میت می گوید : تمام کارها و اعمالی که در دنیا انجام داده ای را بشمار . او می گوید : من یادم نیست . رومان می گوید : من یادم است می گویم تو بنویس . می گوید : با چی بنویسم و بر چی بنویسم ؟ می گوید : با انگشتت به عنوان قلم و با آب دهنت به عنوان مرکب و بر کفنت به عنوان کاغذ بنویس . او ابتدا اعمال خوب خویش را می نویسد بعد نوبت اعمال بد می رسد خجالت می کشد بنویسد. رومان می گوید : ای خطاکار ! در دنیا وقتی آن اعمال زشت و قبیح را انجام می دادی از خدا خجالت نمی کشیدی حالا خجالت می کشی ؟ ! رومان گرز را بر می دارد او را بزند . می گوید : مهلت بده تا بنویسم. همه گناهان و خطاهایش را هم می نویسد . رومان می گوید : حالا مهر کن . می گوید : من که مهر ندارم؟ می گوید : با انگشتت مهر کن سپس به گردنت بنداز و تا روز قیامت این اعمالت در گردنت خواهد ماند که خداوند در قرآن فرمود :
« وَ کُلَّ اِنسانٍ اَلزَمناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ یَومَ القِیامَةِ کِتاباً یَلقاهُ مَنشوُراً » ( اسراء/۱۳ و ۱۴ )
یعنی : « و کارنامه ی هر انسانی را به گردنش آویخته ایم و روز قیامت برای او نامه ای که آن را گشوده می بیند بیرون می آوریم. »
شاهد این روایت جریان آن مرده ای است که حضرت سلمان در آخر عمرش با همراهان به قبرستان رفت و مرده ای را صدا زد و سوالاتی از او کرد او هم جریان رومان را بیان کرد که ما مشروح جریان سلمان با آن مرده را در مطالب قبل نوشتیم .
در هر صورت رومان فتان القبور بعد از شناسایی او پیش نکیر و منکر می رود و گزارش می دهد تا نکیر و منکر با توجه به اعمال او با صورت نیکو یا زشت وارد شوند.
کمی با شهدا (m0424 )    

عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش ...

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۸/۱۷ ساعت 11:06 بازدید کل: 189 بازدید امروز: 160
 

http://s2.picofile.com/file/7597925806/12_Atre_Narges_Mehrdad32_IR_.mp3.html

بسم رب الشهدا

عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس.

می‌گفت:«کسی نفهمه زخمی‌شدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد.

یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید.

گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم.

گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟

گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی.

وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟»؟ عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمی‌تونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس»

به خاطرهمین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌حسینیه فاطمه‌الزهرا ساخته است

عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد.ترکش خورده بود به سرش با اصرار بردیمش اورژانس.

می‌گفت:«کسی نفهمه زخمی‌شدم.همینجا مداوام کنید».دکتر اومد گفت:«زخمش عمیقه،باید بخیه بشه».بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی هوش شد.

یه مدت گذشت.یکدفعه از جا پرید.

گفت:«پاشو بریم خط».قسمش دادم.

گفتم:« آخه توکه بی هوش بودی،چی شد یهو از جا پریدی»؟

گفت:«بهت میگم.به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی.

وقتی توی اتاق خوابیده بودم،دیدم خانم فاطمه زهرا(س)اومدند داخل.فرمودند:«چیه؟چرا خوابیدی؟»؟ عرض کردم:«سرم مجروح شده،نمی‌تونم ادامه بدم». حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:«بلند شو بلند شو،چیزی نیست.بلند شو برو به کارهایت برس»

به خاطرهمین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌حسینیه فاطمه‌الزهرا ساخته است.

 برای شادی روح شهدامون صلوات...

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۹/۰۱ - ۱۷:۰۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)