وقتی فقط به خواسته محدود می شویم
در امتحان عاطفه مردود می شویم
مانند روزنامه ـ همین روزمره ها ـ
در پیشخوان جامعه موجود می شویم
تا دفن می شویم در اعماق ذهن خود
یک روز سنگواره و یا کود می شویم
هرگز حریف نیل خروشان نبوده ایم
ما ناامید وارد این رود می شویم
موسی کجاست ؟ نیست عصایی ! در این میان
از لشکر فراعنه نابود می شویم
با برگهای توت در اطراف کرم تن ،
در تارهای ماندنمان پود می شویم
پروانه می شدیم ولی تف به شانس ، باز
در مرزهای حادثه مسدود می شویم
پایان ماست شعله ی اطراف پیله ها
در هیزم حقارت خود دود می شویم
اینجا خلیل یخ زده از عشق ، دوستان
تسلیم محض آتش نمرود می شویم
در این جهان که قسمت ما عاشقی نبود
تقدیر ماست ، آنچه که فرمود می شویم