فراموش کردم
رتبه کلی: 1852


درباره من
من خودمم دیگه
محمد مهدی سلوکی (mahdi90 )    

" پدر "

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۲/۰۱ ساعت 10:00 بازدید کل: 150 بازدید امروز: 150
 



پدر که باشی سردت می شود  ولی کت بر شانه فرزند می اندازی.

چهره ات خشن می شود و دلت دریایی، آرام نمی گیری تا تکه  نانی بیاوری.

پدر که باشی، می  خواهی ولی نمی شود، نمی شود که نمی شود.
 در بلندایی از این شهرت مشت نشدن ها بر زمین می کوبی

پدر که باشی عصا می خواهی ولی نمی گویی .
 هر روز خم تر از دیروز، مقابل آینه تمرین محکم ایستادن می کنی.

پدر که باشی حساس می شوی به هرنگاه پرحسرت فرزند به دنیا،
 تمام وجود خودت را محکوم آرزوهایش می کنی!

پدر که باشی  در کتابی جایی  نداری و هیچ جایی زیر پایت نیست .
 بی منت از این غریبه گی هایت می گذری تا پدر باشی .
 پشت خنده هایت فقط سکوت میکنی.

پدر که باشی  به جرم  پدر بودنت حکم همیشه دویدن را برایت بریده اند ،
بی هیچ اعتراضی به حکم ، فقط می دوی و درتنهایی ات نفسی تازه  می کنی.

پدرکه باشی پیرنمی شوی  ولی  یک روز بی خبر تمام می شوی و پشت ها را خالی  می کنی ،
با تمام شدنت ،
  حس  آرامش را بعد از عمری  تجربه کنی.

پدر که  باشی در بهشتی که زیر پای تو نبود هم دلهره هایت را

مرور میکنی

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۲/۰۱ - ۱۰:۰۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)