اسلام، زرتشت و فرهنگ ايراني
مسلماني دين اعراب و اسلام دين عرب زبانها نيست؛ همچنين زبان فارسي نيز منحصر در فرس قديم، اوستايي، پهلوي اشكاني و پارسي ساساني نيست. به قلم سيد شهيد: «اسلام حقيقتي است فراتر از آن كه متعلق به يك زبان يا يك قوم باشد و حساب اقوام را نيز بايد از حساب اديان جدا كرد. چرا بايد ايران را با دين زرتشتي و حكومت شاهنشاهي ملازم گرفت؟ زبان فعلي ما تربيت يافته دامان عرفان است و همه شيريني و زيباييش مولود همين پيوند تاريخي است. سير تكامل زبان فارسي كنوني در اشعاري كه از قرن سوم (دوران صفاريان) تا قرن هشتم (شعراي سبك عراقي) سرودهاند، قابل تعقيب است. فارسي تاجيكها بيشتر فارسي اهل مشرق است: سيستان و خراسان و ماوراءالنهر. تفكر روشنفكران تاجيكستان نيز از لحاظ تاريخي بيشتر متمايل به قرن پنجم است. آنها شاهان را مذموم نميدارند و از لحاظ تفكر عرفاني به مردم پاكستان كه آنان نيز سني حنفي هستند نزديكترند... حزبي نيمهمخفي نيز با نام كوروش كبير تاسيس كردهاند كه غايتش وصول به ايران بزرگ باستاني است، يعني همان پان ايرانيسم.» مناسبت اصلي مقاله رستاخيز جسم و رستاخيز جان، عيد نوروز است و از اينجا بحث به اين آيين باستاني ايراني ميرسد: «نوروز عيدي ايراني است نه زرتشتي. جشنهاي مذهبي زرتشتيان گاهنبار نام دارد و عيد نوروز جمشيدي درست پس از ششمين و آخرين گاهنبار قرار گرفته است... در عيد نوروز زرتشتيان نيز سفره مياندازند، اما رسم هفتسين فقط مختص به ايرانيان است و منشا آن نامعلوم. سفره عيد زرتشتيان آيينه و گلاب پاش دارد، نقل سفيد و ظرفي آب كه در آن چند سكه انداختهاند و برگ آويشن و ميوهاي چون انار يا نارنج يا سيب، يك مجمر آتش و كتاب اوستا، گلداني پرگل، شمعهايي روشن چيده در اطراف سفره و ظرفهايي از نان، سبزي، آجيل... و خوراكهاي پخته. آنان روز اول عيد پيش از طلوع آفتاب بر پشت بامها آتش ميافروزند و عود و صندل ميسوزانند. خانه تكاني و سبز كردن حبوبات نيز از رسومي است كه اختصاص به زرتشتيان ندارد. در روايتي كه معلي بن خنيس از امام صادقع نقل كرده، آمده است: نوروز، روزي است كه در آن خداوند از بندگان خويش ميثاق ستانده است كه او را عبادت كنند و شرك نورزند... و آن نخستين روز طلوع خورشيد است... عجم آن را حفظ كرده است و شما ضايعش كرده ايد... و چون نوروز آيد غسل كن، نظيفترين لباس هايت را در بر كن و خود را به خوشبوترين عطرهايت معطر كن و آن روز را روزه دار..با اين همه، فرهنگ زرتشتي مناسب ترين فرهنگي است كه ميتوانسته پذيرنده اسلام باشد. شهيد آويني پس از بحث نوروز در اين باره مينويسد: «سپنتا مينو و انگره مينو ارواح پاك و ناپاك هر دو مخلوق اهورامزدا هستند كه دادار يگانه است. اين دو همانند فطرت الهي كه انسان را به سوي نيكي ميكشاند و نفس اماره كه او را به بدي امر ميكند دو قوه متقابلي هستند كه نظم جهان و تمشيت امور بر اساس تقابل اين دو برقرار گشته است و اين نه تنها امري خلاف اراده ازلي اهورامزدا نيست بلكه عين مشيت اوست. اگر اين تضاد و تقابل نبود جهان به وجود نميآمد، چنانچه اگر سپيدي و سياهي و روز و شب و خير و شر نميبود، خلقت عالم انجام نميگرفت و به عبارت بهتر، آفرينش جهان ملازم با وجود اين دو قوه متقابل است. لفظ اهريمن صورت تحول يافته انگره مينوست، اما سپنتا مينو همان يزدان يا اهورامزدا نيست. سپنتا مينو روحي است كه در تقابل با اهريمن، موجودات را به جانب پاكي و نيكي ميكشاند؛ بنابراين مبناي دين زرتشت بر ثنويت قرار ندارد. اين فرهنگ، مناسبترين خاكي است كه درخت اسلام در آن پاگرفته و ريشه دوانده است. اسلام لامكان است و همان سان كه لازمان است و اگرچه از شبه جزيره عربستان سر برآورده است، اما ريشه در خاك فرهنگ بومي آن خطه ندارد. پيامبر امي است تا يقين كنند آنچه به زبان ميآورد از فرهنگ مكتوب قرون و ادوار و امم گذشته نگرفته است... اسلام نخل نيست كه فقط در گرمسير برويد، طوباست كه هر خاكي مستعد پرورش آن است.» بحث ديگر آن است كه آيا اسلام، ايران را تسخير نموده يا ايرانيان به اختيار خود اسلام را از ميان اديان متفاوت و متعددي كه در ايران رواج داشته (زرتشتي، مسيحي، صابئي و حتي بودايي) انتخاب كردهاند. نگارنده مقاله در اينجا به كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» اثر استاد شهيد مرتضي مطهري ارجاع ميدهد: «شواهد تاريخي بسياري وجود دارد كه پس از شكست ايران در جنگ با سپاه اسلام، مردم ايران به اختيار خويش و بتدريج اسلام آوردهاند. مردم طبرستان تا قرن سوم هجري هنوز دين اسلام را نميشناختند و با حكومت خلفا مبارزه ميكردند. مردم كرمان درتمام دوران خلافت امويها زرتشتي ماندند و استخري اصطخري در كتاب «المسالك و الممالك» نوشته كه در زمان او هنوز در فارس كثرت با زرتشتيان بوده است. مقدسي، صاحب كتاب «احسن التقاسيم» اذعان دارد در آن روزگار در جشنهاي خاص زرتشتيان هنوز بازارها را آذين ميبستهاند و در عيدهاي نوروز و مهرگان ديگر مردمان شهر نيز به آنان ميپيوستهاند. از اين گذشته «پيش از ظهور اسلام، در ايران دوران ساسانيان نيز اگرچه مزديسناي زرتشتي كه به آن بهدين ميگفتند از جانب حكومت كه منتسب به موبدان و متوليان آتشكدهها بود رسميت يافت، اما نهتنها همه مردم ايران زرتشتي نبودهاند، بلكه مسيحيت از آنچنان نفوذ و اعتباري برخوردار بود كه اگر اسلام در ايران پا نميگرفت، به اعتراف همه مورخان، اين مسيحيت بود كه ايران را تسخير ميكرد. گذشته از زروانيان و كيومرثيان كه از فرقههاي زرتشتي مخالف مزديسنا هستند، يهوديان و نصارا، مانويان و مزدكيان و بوداييان در سراسر ايران بسيار بودند تا آنجا كه در بسياري از مناطق، اكثريت با زرتشتيان نبوده است. زرتشتيان و مسيحيان و يهوديان به اختيار خويش تسليم اسلام شدند و چه بسا از سر رغبت به سپاهيان اسلام پيوستند...»