|
رتبه کلی: 21640
|
|
درباره من love ..................
|
|
اس ام اس نامردی بین دوستان
|
درج شده در تاریخ ۹۲/۱۲/۰۵ ساعت 16:52
بازدید کل:
114 بازدید امروز: 114
|
|
|
هی تو
من که زاده ی تنهاییم، خدا تو را برای او نگه دارد
*********
من تو = تو + اون
به همین راحتی !!
*********
حل شده ام،
مثل یک معما !
راست می گفتی که
خیلی ساده ام
*********
بوی رفتن می دهی
عطر تازه ای خریده ای..؟!
فقط اسمی به جا مانده، از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی، قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند،
همه خود درد من بودند، گمان کردم که همدردند !
آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟
خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است .
آیینه به سادگیم خندید و گفت :
احساس پاک، تو را زنجیر کرده است
گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی
گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!!
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش،
او برای همیشه دیر کرده است
هیس آرام تر باشید عشقم در آغوش کسی خوابیده..!
ساده بودم که تورا ساده تصور کردم / بعد لبخند تو با گریه تبسم کردم
آشنا با همه ی پنجره های شهرم / چون تورا پشت همین پنجره ها گم کردم
به من چه که بعد از تو او می آید ؟؟؟
مشکل از قواعد دستوریست !!!
خیلی حالش خراب بود
از زمین و زمان بریده بود
رفتم تو زندگیش
خیلی طول نکشید که حالش خوب شد
تشکر کرد و رفت!!
من، در هوای تو نفس میکشم
تو، در هوای دیگری
و اینگونه
فرجامِ جهان را پیش میاندازیم!
می خواهی بروی ؟!
پس بی بهانه برو !
بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را
محبت ساختگیت، عشق دروغینت و چشمان پر فریبت،
روزی گرفتارت خواهند ساخت
فقط بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است!
گفتم دوستت دارم
نگاهی به من کرد و گفت : چندتا ؟
دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم
اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود
این من هستم که وفادار خواهم ماند
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !
این من هستم که آخرش میسوزم
این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
یه روزی من بودم نفسش
ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش
رفت سراغ یه نفس تازه !!!
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او
گذشتآن زمان کهنه دیدار
رفتآن دقیقه های پر هیاهو
رفتآن حس دیدار
شکستآن لحظه زیبا
سکوت،سکوت،سکوتو تو
چه ساده گذشتی از این همه احساس
و من
سکوت،سکوت،سکوت
برگ پاییزی
راهی ندارد جز سُقوط
وقتی می داند
درخت
عِشقِ بَرگ تازه ای را در دِل دارد!
من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم
وقتی تو برای آغوش دیگری زانو زده بودی
دیگر به هوای نازت
هیچ مردی سر به بیابان نمی گذارد !
ساده ای لیلی جان!؟
اینجا مردها با یک کلیک روزی هزار بار
عاشق می شوند!!
مانده ام اینجا که روزی بیایی
مانده ام تنها، نکند، نیایی
رفته ای آنجا که از من دور باشی
رفته ای که بی من مسرور باشی
عکست در فال قهوه ام
نامت بر لبم
یادت در جانم
داغت بر تقدیرم
و جسمت کنار دیگریست
عجب حکایتی دارد روزگار
سهم ِ تو از من
هرچه بود؛
سپردی اش به باد !
سهم ِ من از تو
هر چه بود؛
هست؛
به همان طراوت و گرمای ِ آغازین !
عزیز می دارمش
تا آخرین نبض ِ بودن
تا لحظه ی سپردن به خاک !
بهار تمام شد و میوه ها
رسیده اند
پَس تو کی می رسی
بی انصاف !
عِلت سُقوط ناگهانی من از چِشمهایت را
فَقط باید،
در جَعبۀ سیاه دِل ات جُستجو کرد
تو باختی؛ چون کسی را از دست دادی که دوستت داشت
من بردم؛ چون کسی را از دست دادم که دوستم نداشت
دیوارهایی که می سازی ..
هر روز و هر روز ..
بیشتر می شوند !!
بنای بی احساس من
آخر من از کجا
برای این همه دیوار
پنجره پیدا کنم.. !!
عُمریست در شبِ چشمهات
گیر انداختهای دلم را
حالا
پَرَم میدهی که برو؟!
و صدای گامهای غریبهای که به سلول من می آمد
قرعه کشی تمام شد
تو به اسم دیگری درآمدی
تقدیر جای خود
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی!
تمام معلوم ها و مجهول هایم را
به زحمت کنار هم می چینم
فرمول وار؛
مرتب و بی نقص
و تو
با یک اشاره
همه چیز را
در هم می ریزی |
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۱۲/۰۵ - ۱۶:۵۲ |
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید.
ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
|
|