داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم ... !
با دکمه های سرد کیبرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم ...!
با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم ...!
آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم ...!
شب بخیر هایمان پشت خ...
دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده
برای تو
برای شبهای با تو بودن
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
برای خنده هایی که دارم فراموششان می کنم...
برای خودم که حالا دیگـر عوض شده ام
برای تو که نیستی...
حرفهایِ تکراری را می گذارم کنار
تمامِ این روزهایِ این یک سال
گفته ام دوستت دارم
تمامِ ساعتها
دلتنگ بوده ام
و تمامِ لحظه هایِ کنارِ تو
حراسِ نبودنت را کشیده ام
تو هم تمامش را از نگاهم خوانده ای بی شک
نگاهی که دیریست به نامِ توست
از همه ی این ها می گذرم
و تنها و تنها می گویم
تا به امروز تا...
فکر دشمنات رو از سرت بیرون کن... چون هیچ غلطی نمیتونن بکنن!!!
اون کسی که میتونه تو رو به خاک سیاه بنشونه
یک دوســـت کامــلا مـــورد اعتـــماد و نزدیکه......... ...