خیلی ها این شعر حافظ خوندن وتصنیفشم زیاد شنیدن
چی تداعی میشه براتون ؟
چرا این شعر این همه با دل اغلب ما ها حرف می زنه؟
درسته با هر کسی با سبک وصیاقی...
دل از من برد روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهائیم در قصد جان بود خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم که با این درد جان سوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی که تیر چشم آن ابرو کمان کرد
.