زن با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد.شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.از
زن اصرار و از شوهر انکار.در نهایت شوهر با سرسختی زیاد میپذیرد ، به شرط و شروط ها.زن
مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را. تمام ۱۳۶۴ سکه بهار آزادی مهریه آت را میباید ببخشی . زن
باکمال میل می پذیرد.در دفتر خانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن تنها به یک
سوالم جواب بده .زن میپذیرد."چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی داشته باشی و به خاطر آن حاضر
شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی.زن با لبخندی
شیطنت آمیز جواب داد:طاقت شنیدن داری؟مرد با آرامی گفت :آری.زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش
با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با
او، تا زندگی واقعی درناز و نعمت را تجربه کنم.مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا
نشست.زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را
بپردازد.نامهای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: " فکر میکردم
احمق باشی ولی نه اینقدر.نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده
کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.برق شادی در چشمانش قابل دیدن بودشماره همسر جدیدش
بود.تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران
کرد .صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟، گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق
باشی....این روزها میتوان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شرّ زنان احمق
با مهریههای سنگینشان نجات یابند