فراموش کردم
رتبه کلی: 5043


درباره من
در پی دراز از تنگ مسیر کوچه های تنهایی می گذرم،هوا اینجا سرد است و من چقدر بی حوصله، می خواهم پرواز کنم تا به گستره ی خیال با طوفان پنجه در افکنم و بر صورت باد سیلی زنم، در بندرگاه رویا پهلو گیرم، و زلال دریا را نوازش کنم.
به ناگاه ضربات مرگبار ساعت ندا می آورد که نیمه شب فرا رسید و من مات و مبهوت، تب آلود فقط نگاه می کنم. سکوتی تلخ روح بینوای مرا در می نوردد، سکوتی که سرشار از سخنان نا گفته است،آری (( سکوت سرشار از نا گفتنی ها است)).
مهتاب شب تنهایی (mahtabetanhaee )    

راز من

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۵/۰۳ ساعت 10:03 بازدید کل: 191 بازدید امروز: 95
 

هیچ جز حسرت نباشد کار من

بخت بد،بیگانه ئی شد یار من

بیگنه زنجیر بر پایم زدند

وای از این زندان محنت بار من

 

وای از این چشمی که می کاود نهان

روز و شب در چشم من راز مرا

گوش بر در می نهد تا بشنود

شاید آن گمگشته آواز مرا

 

گاه می پرسد که اندوهت ز چیست

فکرت آخر از چه رو آشفته است

بی سبب پنهان مکن این راز را

درد گنگی در نگاهت خفته است

 

گاه می نالد به نزد دیگران

" کاو دگر آن دختر دیروز نیست"

"آه، آن خندان لب شاداب من"

" این زن افسرده ی مرموز نیست"

 

گاه می کوشد که با جادوی عشق

ره به قلبم برده افسونم کمد

گاه می خواهد که با فریاد عشق

زین حصار راز بیرونم کند

 

گاه که می گوید که ، کو،آخر چه شد؟

آن نگاه مست و افسونکار تو

دیگر آن لبخند شادی بخش و گرم

نیست پیدا بر لب تبدار تو

 

من پریشان دیده می دوزم بر او

بیصدا نالم که ، اینست آنچه هست

خود نمی دانم که اندوهم ز چیست

زیر لب گویم، چه خوش رفتم ز دست

 

 

 

این مطلب توسط مریم یعقوبی بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)