فراموش کردم
رتبه کلی: 5043


درباره من
در پی دراز از تنگ مسیر کوچه های تنهایی می گذرم،هوا اینجا سرد است و من چقدر بی حوصله، می خواهم پرواز کنم تا به گستره ی خیال با طوفان پنجه در افکنم و بر صورت باد سیلی زنم، در بندرگاه رویا پهلو گیرم، و زلال دریا را نوازش کنم.
به ناگاه ضربات مرگبار ساعت ندا می آورد که نیمه شب فرا رسید و من مات و مبهوت، تب آلود فقط نگاه می کنم. سکوتی تلخ روح بینوای مرا در می نوردد، سکوتی که سرشار از سخنان نا گفته است،آری (( سکوت سرشار از نا گفتنی ها است)).
مهتاب شب تنهایی (mahtabetanhaee )    

گلایه

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۵/۰۶ ساعت 09:58 بازدید کل: 197 بازدید امروز: 109
 

 

 

از من گلایه می کنی؟!            از من که پاییز دلم

مث تن ترد یه برگ                از شاخه می ریزه دلم

از من گلایه می کنی؟!            از من که تن پوشم غمه

من که تو این فصل کبود          فرصت بودنم کمه

تبر به دست گرفتی و              به قلبم ریشه می زنی

به باور تنهاییام                     رنگ همیشه می زنی

خسته نمی شم از غمت           بذار هوار شه رو سرم

بذار بمونه جای پاش              باز روی صورت ترم

 

 

این مطلب توسط اسماعیل مختاری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۵/۰۶ - ۲۱:۲۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)