فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 5628


درباره من
میانه ای هستم - تهران زندگی میکنم- کارمند یه سازمان دولتی ام.

*
*
*

اینجا فضای مجازی است... مجنونهایon لیلی های off... اینجا همه خوبن ، همه مهربونند ، همه از دروغ بدشون میاد ، همه از خیانت نفرت دارن ، همه واسه خودشون فرشته هستند ، همه فکر می کنند .... ولی نمیدونم این آدما کجای شهرمون هستند که هیچوقت پیداشون نمی کنم....
اینجا جاییکه کمبودهای زندگی بدون هیچ هزینه جبران میشود. اینجا مهندس شدن , پولدار شدن , خوشبختی و زیبایی به راحتی دست یافتنی ست. اینجا جایی ست که شاهزاده ی سوار بر اسب شدن برای دختران آسان و پری رویاهای پسران شدن راحت است اینجاممکن است یک عکس ده ها صاحب پیدا کند. اینجابازار فروش آدم ها ی ایده آل است. اینجا بی هزینه میتوان بهترین شد. کافیست کمی دروغ بلد باشی. کافیست انسانیت را قربانی هوس کنی. آن وقت... به فضای مجازی...نمیدانم بگویم خوش آمدید یا...بیخیال! اینجا خیلی مراقب خوبی ها و مهربانی هایتان باشید...
majid-tala-8 (majid-tala )    

شعری از مولانا

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۳/۱۹ ساعت 16:23 بازدید کل: 121 بازدید امروز: 120
 
نه مرادم نه مریدم ،


نه پیامم نه کلامم،

نه سلامم نه علیکم،

نه سپیدم نه سیاهم.

نه چنانم که تو گویی،

نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی.

نه سمائم،

نه زمینم،

 

نه به زنجیر کسی بسته و نه برده‌ی دینم

نه سرابم،

نه برای دل تنهایی تو جام شرابم،

نه گرفتار و اسیرم،

نه حقیرم،

نه فرستاده پیرم،

نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم

 

نه جهنم، نه بهشتم

 

چنین است سرشتم

این سخن را من از امروز نه‌ گفتم،

نه‌ نوشتم،

بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.

   

حقیقت نه به رنگ است و نه بو،

نه به های است و نه هو،

نه به این است و نه او،

نه به جام است و سبو...

گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم،

تا کسی نشنود آن راز گهربار جهان را،

آنچه گفتند و سرودند تو آنی ...

خود تو جان جهانی،

گر نهانی و عیانی،

تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی

که خود آن نقطه عشقی

تو اسرار نهانی

 

همه جا تو

 

نه یک جای ،

 

نه یک پای،

 

همه‌ای

 

با همه‌ای

 

همهمه‌ای

 

تو سکوتی

 

تو خود باغ بهشتی.

 

تو به خود آمده از فلسفه‌ی چون و چرایی،

 

به‌ تو سوگند که این راز شنیدی و

 

نترسیدی و بیدار شدی،

 

در همه افلاک بزرگی،

 

نه که جزئی ،

 

نه چون آب در اندام سبوئی،

 

خود اوئی،

 

به‌خود آی

 

تا بدرخانه‌ی متروک هرکس ننشینی

 

و به‌ جز روشنی شعشعه‌ی پرتو خود

 

هیچ نبینی

 

و گل وصل بچینی

 

به‌خودآ...

مولانا

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۳/۱۹ - ۱۶:۲۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)