فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3237


درباره من
به نام او
((هرکه در سینه دلی داشت به دلداری داد))
((دل نفرین شده ماست که تنهاست هنوز))


فرهاد هستم . 32 ساله از تهران .
دانشجوی کارشناسی رشته مدیریت
فرهاد دربندی (majid2000 )    

قاصدک

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۳/۲۳ ساعت 01:40 بازدید کل: 412 بازدید امروز: 159
 
ساده و ساکت و سبک بود .
قاصدکی که داشت میرفت .
فرشته ای به او رسید و چیزی گفت .
قاصدک بیتاب شد و هزار بار چرخید و چرخید و چرخید . قاصدک رو با فرشته کرد و گفت
اما شانه های من ظریف است زیر بار این خبر میشکند .
من نازک تر از آنم که چنین پیام بزرگی را با خود ببرم .
فرشته گفت درست است آنچه تو باید بر دوش بکشی نا ممکن است و سنگین . حتی برای کوه .
اما تو میتوانی زیرا قرار است بیقرار باشی
فرشته گفت فراموش نکن نام تو قاصدک است و هر قاصدکی یک پیامبر
آنوقت فرشته خبر را به قاصدک داد و رفت
و قاصدک مند و خبری دشوار که بوی ازل و ابد میداد
حالا هزار سال استکه قاصدک می رود و می چرخد و می رقصد و همه می دانند که او خبری با خود دارد .
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۳/۲۳ - ۰۱:۴۱
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)