شور عشق؛ استارت یا سوختشور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول میکند و خواب و خوراکمان را میگیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل میکنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما ن...
عجب وفایی داره این دلتنگی !
تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی می گی و می خندی
بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی میاد بیرون
وایمیسته بغل دستت و دست گرمشو میذاره رو شونت
برمیگرده در گوشت میگه : خوبی رفیق ؟ بازم خودمم و خودت !...
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسمتا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ...لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ......
دنگ..،دنگ..ساعت گیج زمان در شب عمرمی زند پی در پی زنگ.زهر این فکر که این دم گذر استمی شود نقش به دیوار رگ هستی من...لحظه ها می گذردآنچه بگذشت ، نمی آید بازقصه ای هست که هرگز دیگرنتواند شد آغاز......
پنجره باز می شود
بوی بهار می رسد
مزرعه سبز می شود
غنچه ی گل میشکفد
باد بهار می وزد
مژده که یار می رسد
دم خروش می کند
شهر ز شوق می تپد
پیر جوان می شود
رقص سماع می کند
میکده باز می شود
تشنه به آب می رسد
ابر سیاه می رود
یار به یار می رسد
...
با خنده از خانه خارج شدیم سبک سر نامیده شدیم با اخم آمدیم پر مدعا گفتید آرایش کردیم خودفروش شدیم و بی آرایش آمدیم پشت کوهی ساپرت پوشیدیم بدن فروش نام گرفتیم و شلوار گشاد پارچه ای اومل و دهاتی عینک آفتابی زدیم جو گیر خطاب شدیم و عینک طبی زدیم خرخوان پوشش یک انسان معمولی چیست که هنوز اختراغ نشده.....؟...
جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد !!!!؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد !
بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا !
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از م...