سخنرانی جارینگ
پرفسور جفری لوییس
۱۱ فوریه ۲۰۰۲ م/۲۲ بهمن ۱۳۸۰ خ

برگردان به پارسی: شهربراز
(نوشتههای درون قلاب [] از مترجم است.)
وقتی نخستین بار، دستور زبان ترکی چَغتایی را باز کردم و آموختم که «خواهد بود» در چغتایی میشود bolğay، حال آن که همین واژه در ترکی ترکیه میشود ola، چه قدر در برابر bolğay نیرومند، ola سست و ضعیف به نظرم رسید. فکر کردم آسیای میانه جایی است که باید باشم. کتابهای گونار جارینگ [ Gunnar Jarring ترکشناس و سیاستکار سوئدی درگذشته ۲۹ می ۲۰۰۲ م/ ۸ خرداد ۱۳۸۱. شهربراز] درهایی به جهان خیرهکنندهای به رویم باز کرد که آن مرد پراستعداد در آن سفر کرده بود. اما در حالی که مشتاقانه آنها را میخواندم و خواب رفتن به جاهایی را میدیدم که او رفته بود، هرگز به خواب هم نمیدیدم که با گونار جارینگ در این افتخار شریک شوم که در آغاز دههی ۱۹۵۰ م/۱۳۳۰ خ به عنوان «عضو متناظر انجمن زبان ترکی» برگزیده شوم چه رسد به آن که روزی افتخار آن را داشته باشم که سخنرانی جارینگ را بکنم. به خوبی از بزرگی سهم دانشوران سوئدی، و به ویژه عضوهای موسسهی پژوهشی سوئد در استانبول، در مطالعههای ترکی آگاهم و افتخار میکنم که این سخنرانی را به یکی از بزرگترین این دانشوران پیشکش کنم.
من دانشوری برجعاجنشین هستم نه پژوهشگری میدانی. با وجود شیفتگیام به ترکستان شرقی، قسمت من آن بوده که در بیشتر طول حرفهام، علاقهی اصلیام زبان ترکیه بوده است. من گهگاه چغتایی نیز درس دادهام. یک سال یکی از دانشجویان میخواست «بابُرنامه» را به زبان اصلی بخواند زیرا بابر، نخستین امپراتور مغول گورکانی هند، یعنی یکی از نیاکان این دانشجو، آن را نوشته بود.
موضوع سخنرانی این شامگاه من، اصلاح زبان ترکی است. زیرعنوان کتابی که در این باره نوشتهام «کامیابی فاجعهآمیز» است. اگرچه این اصلاح از نظر تاثیر بر زبان گفتار، چندان مصیبتبار نبوده اما بر اثر این اصلاح، هر نوشتهی پیش از دههی ۱۹۳۰ م/۱۳۱۰ خ و بیشتر آنچه که پس از این تاریخ نوشته شده، به طور فزایندهای برای هر نسل تازه نامفهوم شده است. این اصلاح، کامیابی انکارناپذیری داشته که در آن اصلاحگران در مقصودشان برای پاکسازی قومی - یعنی خلاص شدن از عنصرهای غیرترکی در زبانشان - کامیاب شدند. به طوری که این زبان در سدهی گذشته به اندازهی هفت سدهی پیش از آن تغییر کرده است. امیدوارم به شما نشان دهم که چرا این کامیابی را فاجعهآمیز میخوانم.
امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۲۲ م/۱۳۰۱ خ به پایان رسید اما زبان اداری و ادبی آن، یعنی ترکی عثمانی، تنها زبانی که از نظر گستردگی واژگان به انگلیسی نزدیک شد، تا میانهی سدهی بیستم م/چهاردهم خ زبان مردهای نشد. قلب این زبان، ترکی بود: یعنی نحو و صورتهای صرفی آن ترکی بود اما هاگوپیان (V. H. Hagopian) مجبور شد که ۴۰% کتابش به نام «دستور زبان گفتگوی ترکی عثمانی» (Ottoman Turkish Conversation Grammar)، منتشر شده به سال ۱۹۰۷ م/۱۲۸۶ خ، را به دستور زبان عربی و پارسی اختصاص دهد. علت هم آن بود که عثمانیان چندین ویژگی را از این دو زبان وام گرفته بودند. آنان جمعهای عربی و پارسی را قرض گرفته بودند. از عربی بیماری زبانیای را گرفته بودند که به نام جنسیت دستور زبانی (grammatical gender) شناخته میشود. افزون بر این، صفتها در ترکی پیش از اسم میآیند اما در عربی و پارسی پس از اسم میآیند. [در زبان پارسی، صفت پیش از اسم هم میآید و بدان «ترکیب وارون» یا «ترکیب مقلوب» میگویند. شهربراز] در پارسی، میان اسم و صفت کسرهای (ـِ) میآید و ترکی این هر دو را اقتباس کرد. «دولت عثمانی» (Sublime Porte)، یا دستگاه مرکزی حکومت سلطان عثمانی، در ترکی عثمانی «باب ِ عالی» گفته میشد که هر دو واژههای عربی هستند به معنای «دروازه» و «بالا» که با ـِ ی پارسی به هم پیوند شده بودند. [مانند اصطلاح «باب همایونی» یا «باب همایون» برای دربار در زمان قاجار. شهربراز]
ترکان مردمی دامدار بودند و در جایی میزیستند که امروزه مغولستان بیرونی گفته میشود. در سدهی هشتم م/دوم خ، آنان از همسایگان مغول خود در نبرد بر سر چراگاهها شکست خورده و میهن خود را ترک کردند و شروع کردند به مهاجرت به سوی جنوب و غرب. در آغاز سدهی یازدهم م/پنجم خ بیشتر آنان به خاورمیانه رسیدند، مسلمان شدند و باسوادهایشان الفبای عربی-پارسی را برای نوشتن به کار گرفتند. زبانشان از نظر واژههای لازم برای زندگی کوچنشینی پربار بود اما از نظر مفهومهای فلسفی، یزدانشناسی و هنری کمبود داشت. برای این مفهومها دست به دامان عربی و پارسی شدند.
اما به این هم بسنده نکردند. آنان تنها برای مفهومهای نو از این دو زبان وام نگرفتند بلکه حتا واژههای پایهای چون ôd (اُد = آتش) از کاربرد افتاد و تا آغاز سدهی بیستم م/چهاردهم خ در شعر ترکی برجا ماند اما در نثر چهارصد سال به نرفت و جای آن را «آتش» پارسی گرفت. واژههای ترکی sin [سین] و sinle [سینله] (به معنای گور)، در شعرهای مردمی از سدهی سیزدهم تا بیستم م/هفتم تا چهاردهم خ به کار میرفت و هنوز نیز در آناتولی به گستردگی استفاده میشود اما در نثر، خیلی پیش از این تاریخ، واژهی عربی «مزار» جای آن را گرفت. در کتاب «جامع الفَر ِس» (Gami' al-Faris)، فرهنگ نوشته شده در سدهی هفدهم م/یازدهم خ، گفته شده برخی مردم sinle را تنها برای گور کافران یا نامسلمانان به کار میبرند و مسلمانان در «مزار» دفن میشوند.
در شعر سنتی ترکی، بیتهایی دیده میشود که تنها نشانهای که میگوید این شعر را شاعری ترک سروده وجود واژههای dir [دیر] (هست) و idi [ایدی] (بود) است. این گفته برای نثر سنتی نیز درست است. این مخلوط ترکی-عربی-پارسی را بیشینهی رعیت سلسلهی عثمانیان نمیفهمیدند، نه تنها عربان و یونانیان و دیگر قومها، بلکه حتا خود ترکان نیز!
با بالاگیری و گسترش روزنامهنگاری در نیمهی دوم سدهی نوزدهم م/سیزدهم خ، نویسندگان، ویراستاران و ناشران دریافتند که اگر بخواهند برای مجلهها و روزنامههایشان خواننده بیابند، باید با کنار گذاشتن ساختهای دستوری عربی و پارسی، زبان نوشتاری را ساده کنند. مردمی که عادت کرده بودند بگویند «علوم طبیعیه» دیدند که آسیبی ندارد اگر به جای جمع عربی علوم بگویند ilimler [ایلیملر] و کسرهی اضافهی پارسی و پایان عربی صفت را نیز بیاندازند و صفت را اول بیاورند و بگویند: tabii ilimler [طبیعی ایلیملر]. این واژهها هنوز عربی بودند زیرا تنها واژههایی بودند که در دامنهی واژگان کارکردی بیشتر تولیدکنندگان و خوانندگان روزنامهها و مجلهها وجود داشت.
«محمد عاکف» (Mehmet Akif) ، شاعر ترک، در سال ۱۹۰۱ م/۱۲۷۹ خ چنین نوشت:
گزارشهای جنایت در روزنامهها به چنان زبان بغرنجی ادا میشوند که مردم عادی چنان بدین گزارشها گوش میدهند که انگار وردهای دینی هستند. مسخره است که بنویسید: «غارتگران شبخیزانه به ماوای محمد بیگ سبب دخول فرصتطلبانهای شدند و فرشینههای پربها را به سرقت بردند». وقتی منظورتان آن است که: «دزدانی شبانه به خانهی محمد بیگ وارد شدند و هشت فرش قیمتی را دزدیدند». مفهومهایی را که قرار است مردم عادی بفهمند باید به زبان مردم عادی بیان کرد.
اما بایست سالها میگذشت تا چنین اتفاقی بیفتد.
اگرچه محمد عاکف در این نظر تنها نبود، اما نیروی بیکران کمال آتاترک و نیز اقتدارش به عنوان رییس جمهور لازم بود تا پاکسازی قومی زبان ترکی آغازیده شود. آتاترک در سال ۱۹۲۸ م/۱۳۰۷ خ تغییر خط از عربی-پارسی به لاتین را سبب شد. دو سال بعد، وی بر کتابی دربارهی تاریخ و توانمندی زبان ترکی پیشگفتاری نوشت که در آن این واژههای سرنوشتساز را گنجاند: «ملت ترکیه که میداند چه گونه از استقلال عالی و سرزمین خود پاسداری کند، باید زبانش را نیز از یوغ زبانهای خارجی رها کند». در هر کتابی که از آن روز به بعد دربارهی اصلاح زبان ترکی نوشته شده این جمله نقل شده است. شوربختانه، توجه اندکی به جملهی پیش از آن شده بود: «ترکی یکی از غنیترین زبانهاست. باید تنها آن را با خوشسلیقگی به کار برد». او فکر میکرد میشود معادل ترکی تمام واژههای عربی و پارسی را یافت یا ساخت. وی به آنچه میگفت عمل نیز کرد. او فهرستی از موضوعها را در دستور قرار داد که میخواست تاریخدانان بدانها بپردازند. یکی از آنها «Beşeriyet menşe ve mebdei» [بشریت منشاء و مبدایی] بود یعنی «سرچشمه و خاستگاه نوع بشر» که در آن هر چهار واژه عربی بودند. وقتی نمونهی تایپیده را برایش آوردند، وی عبارت را چنین تغییر داد: «insanların nereden ve nasıl geldikleri» [اینسانلرین نهردن و نسیل گلدیکلری] یعنی «انسانها از کجا و چه گونه پدید آمدند؟» که در آن سه واژه و دستور زبان ترکی بود. دو واژهی دیگر، یعنی «انسان» و «و»، مدت درازی بود که پذیرفته شده بودند و از اصلاح جان به در بردند.