فراموش کردم
رتبه کلی: 1222


درباره من
وقتی عرض زندگی

دست من نیست

طولش را

با سیگار

کم میکنم

این رندانه ترین دهن کجی

به سرنوشتی است

که به آن

محکومم...


سینه ام صدف خالی پر از تنهایی و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری . . .



در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند
و در آشکارا
از آنانی که دوستمان دارند غافلیم
شاید این است دلیل تنهایی ما
دکتر علی شریعتی








من؟؟؟؟؟؟؟؟......یه کرجی............................................................................................................................................................................................................................................................................................................
مجید از کرج (majiddd )    

آورده اند که زمانی که نادرشاه افشار....

درج شده در تاریخ ۹۴/۰۳/۱۸ ساعت 20:20 بازدید کل: 216 بازدید امروز: 216
 

جالبه !!!
آورده اند که زمانی که نادرشاه افشارعزم تسخیر هند را داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت؛
ازاو پرسید پسرچه میخوانی؟
پسر گفت: قرآن
نادر شاه گفت : از کجای قران؟
پسر گفت : انا فتحنا ...
نادر از شنیدن نام قرآن وآیه " انا فتحنا "
خرسند شد و فال پیروزی را داد؛
پس یک سکه زر به پسر داد
اما پسرازگرفتن آن امتناع کرد !
نادر گفت : چرانمیگیری؟
پسر گفت : مادرم مرامیزند و میگوید از کجا آوردی؟ !
نادر گفت : به او بگو نادر شاه به من داده،
پسر گفت مادرم باورنمیکند، میگوید نادرشاه مرد سخاوتمندی است او اگر میخواست به تو سکه بدهد
یک سکه نمیداد زیاد میداد و تو را پیاده راهی نمیکرد !
حرف او بردل نادر شاه نشست ویک مشت سکه زر در
دامن اوریخت و اسبی به او داد تا راهی شود .
زمانی که نادر قصه را برای وزیرش تعریف کرد وزیر
گفت: این بچه، از بچه های کرج بوده و شما را خر کرده است!

 
این مطلب توسط محراب عبوسی بررسی شده است.
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)