اگر از بسیاری از کسانی که بیکارند بپرسید که چرا مانند بقیه آدم هایی که به کاری مشغولند ، آن ها به سراغ شغلی نمی روند ، پاسخی که می گیرید بسیار جالب است ! آن ها می گویند : " این کار ها از ما بر نمی آید و ما برای این گونه کار ها ساخته نشده ایم " این در حالی است که وقتی خوب دقت می کنید می بینید آن ها نه تنها از پس آن کار ها بر می آیند ، بلکه بی شمار کار متفاوت دیگر در اطراف شان وجود دارد که منتظرند آن ها قدم پیش گذارند و به سراغشان بروند .
برای نمونه کافی است به سراغ شغلی مثل جوشکاری بروید و از یک استاد جوشکار بپرسید که اگر بخواهد آنچه را که از جوشکاری برای پول در آوردن لازم است ، به صورت فشرده آموزش دهد چقدر زمان می برد ؟!
خواهید دید که پاسخ می دهد که کم تر از یک ساعت زمان می برد ، این حقیقتی است که در مورد بقیه مشاغل هم صدق میکند ، وقتی وارد حرفه ای می شوید و در آن مهارت پیدا می کنید ، می بینید که کل دانش و تجربه عملی شما در کم تر از یک ساعت ، قابل انتقال به فردی است که از لحاظ ذهنی و روانی مستعد فراگیری است . در واقع تعداد کارهای در آمد زایی که از دست تک تک ما انسان ها ساخته است ، بی شمارند و تنها دلیل شغل نداشتن اکثر بیکاران این است که آن ها خودشان پیشاپیش ، به خاطر چنگ زدن و چسبیدن به باور های محدود کننده ، ترس از ناتوانی و بی دست و پایی را ، حتی قبل از اینکه اقدامی کنند به خود راه داده اند .
اگر به دنبال تفاوت های جسمی ، ذهنی و روانی افراد شاغل و بی کار باشید ، می بینید که عمده تفاوت آن ها ، تنها در باور های ذهنی این افراد است و برای همین است که یک فرد بیکار به محض اینکه باور های ذهنی خود را تغییر می دهد ، بلافاصله و در کم ترین زمان قابل تصور شاغل می شود و بسیار سریع تر از بقیه در شغل خود پیشرفت می کند و بر عکس ، یک فرد شاغل و موفق به محض اینکه تحت تاثیر باور محدود کننده ای قرار می گیرد ، فرآیند شکست او آغاز می شود . اگر می بینید برخی افراد براحتی در هر شغل و حرفه ای جا می افتند و پله های پیشرفت و ترقی را به صورت جهشی طی می کنند و گروهی دیگر در شغلی ضعیف و موقتی دست و پا می زنند ، شک نکنید که تفاوت آن دو گروه فقط و فقط در باور های ذهنی آن هاست . کسی که ضعیف تر است و بی کاری را تقدیر ابدی خود می داند ، اسیر باور های ذهنی نادرستی است که بال های پرواز او را با میخ های نامرئی بر زمین کوبیده است .
شاید به پرواز در آوردن عقابی که بر روی شاخه درختی نشسته است ، ساده باشد : اما از جا برخواستن عقابی که چنگال هایش را به ریشه های عمیق درخت گره زده است ، کار چندارن ساده ای نیست . ریشه های درخت ذهن همان باور های محدود کننده ای هستند که در عمق وجود ما جا خوش کرده و عقاب ذهن ما را اسیر خود کرده اند و رویای پرواز در آسمان توانگری را از ما گرفته اند . برای بسیاری این عقاب های چنگ زده به باور های ناکار آمد و ریشه دار ، پریدن فقط با باز کردن بال ها اتفاق نمی افتد و رهانیدن چنگال های ذهن از ریشه های عمیق باور های محدود ساز هم لازم است .
وقتی این اتفاق بیفتد هر نسیمی می تواند شما را در بازار کسب و کار به اوج ببرد . آن موقع است که به چشم خود می بینید که کارهای بی شماری از شما ساخته است و هزاران شغل در آمد ساز منتظرند تا شما به سراغشان بروید . فقط باید قبل از باز کردن بال های پرواز خود ، چنگال های ذهن خود را آزاد کنید .