سلام ب همگی دوباره من برگشتم ... ...

سلام این اخرین پستمه خوشحال شدم این مدت در کنارتون بودم و واسه اولین بار بود با ترک ها همنشین شدم خوبی بدی دیدین حلال کنین با واسه همیشه...

ب سلامتی روزی ک منم سفید بپوشم و بقیه مشکی ......

فک کردی اگه بری ... بدونه تو میمیرم ...؟ ولی نه ... زنده میمونم و حالتو میگیرم......

توی خیابون بارون گرفته ... لیلی چشاشو از مجنون گرفته ... عین جنونه عشقای کوتاه ... جاده تموم شد از اول راه ... اسمش عذابه ... اسمش فریبه ... بازی با قلب تنگه غریبه ... ماتم گرفته دنیای عشقو ... از دل بریدیم پاهای عشقو ......

رفتنت خیلی تلخ بود ... درست مثل قطره های فلج اطفالی ک در کودکی ب خوردمان میدادند... اما این بار رفتنت قلبم را فلج کرد ......

آدم ها خودشان لالت میکنند ... و بعد میپرسند ... چرا ساکتی؟...

چرا غم ها نمیدانند ک من غمگین ترین غمگین این شهرم؟. بیا ای دوست با من باش ... ک من تنها ترین تنهای این شهرم ......

همیشه اینطوری بود ... یکی بود یکی... . . . . نبود ......