می دانم پس از مرگم ثروتمندی ، از میان ثروتمندان شهر ما پیدا خواهد شد که لاشه مرا بخاطر اضافه
کردن شهرتی بر شهرتهای کذائی خود، به خاک بسپارد ...
اما نه ! ثروتمندان محترم ! لطفا مرا با پول خود ، به خاک نسپارید ! لاشه مرا با کارد آشپزخانه ی رنگ و
رو رفته مان، که قلمتراش مداد شبهای نویسندگی من است، در هم بدرید! و پاره های سرگردان لاشه ی
مرا در پست ترین نقاط شهر، به سگها بسپارید ...! من می خواهم ، از لاشه من ، چندین سگ گرسنه
سیر شود... شما آدمکهای کمتر از سگ ، که هیچ انسان گرسنه ای از درگاهتان سیر نشد !
من میمیرم ... اما مرگ من ، مرگ زندگی من نیست ! مرگ من ، انتقامی است که زندگی من ، از جعل
کننده ی نام خودش می گیرد . من میمیرم تا زندگی زیر دست و پای مرگ نمیرد ! مرگ من، عصیان یک
زندگی است که نمی خواهد بمیرد |