آتش عشق را چه می افروزد؟
عشق یک میل درونی است که برای ظهور و فعلیت یافتن, مانند همه امیال درونی نیازمند فضایی مناسب است تا پرورش یابد و شکوفه و گل دهد.
اگرچه عشق ریشه در آفرینش انسان دارد, لیکن تجلی و ظهور آن وابسته به میزان شناختی است که عاشق از کمال معشوق دارد. پس شدت عشق, و زیاد و کم شدن شعله آتش درون سوز عشاق به دو عامل بستگی دارد:
1. میزان کمال که در معشوق نهفته است و جلوه هایی که از آن بروز می کند;
2. ظرفیت فکری عاشق و میزان شناختی که از معشوق و تجلیّات او دارد.
بنابراین نخستین گامدر شعله ور شدن آتش عشق, داشتن شناخت درست از کمال و جلوه های معشوق است. تحصیل شناخت خدا, برای اکثر افراد بدون خودشناسی و شناخت تجلیات خدا میسر نیست.
از این رو خودآگاهی و خودشناسی, برترین شناخت ها دانسته شده است.
حضرت علی(ع) می فرماید: (أَفَضَلُ الْمَعْرِفَة, مَعْرِفَةُ الأَنسَانِ نَفْسُه; برترین آگاهی و معرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد).
علامت این که انسان, خودآگاه گشته و خود را شناخته, خداشناسی او است
که پیامبر(ص) فرمود: (أَعْرَفُکُمْ بِنَفْسِهِ, أَعْرَفُکُمْ بِرَبِّهِ;
داناترین شما در خودشناسی, خداشناس ترین شما است.)
بنابراین, گام دومبرای تحقق عشق, سیروحرکت عملیبه سوی خدا و جلب رضایت او است و رضایت و خشنودی حق تعالی بدون نماز و طاعت و عبادت او و ترک معصیت و توبه از همه گناهان و تهذیب و تخلیه نفس از صفات رذیله و ناپسند محقق نمی گردد. قرآن می گوید: (خدا آنان را که پیوسته به درگاهش توبه و انابه کنند, دوست می دارد (چنانکه) پاکان دور از هر آلایش و ناآلوده به گناه را دوست می دارد.)
اولین گام عملی (بعد از معرفت) برای عاشق خدا شدن, توبه است; یعنی رها شدن از اسارت هوای نفس و خارج گشتن از خودپرستی و بت پرستی کهن و مدرن و سکنی گزیدن در مسیر راه معشوق. راه و رمز عاشق, عبودیت و بندگی و تسلیم و خضوع است. از این رو در تشهد نماز ابتدا شهادت به بندگی و عبودیت پیامبر می دهیم, سپس ایمان خویش را به رسالتش ابراز می داریم و می گوییم: (واَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه وَرَسُولُه). آیا سخنان شیطان را در قرآن نخوانده ای که گفت: خدایا به عزتت سوگند که همه انسان ها را گمراه خواهم کرد, مگر بندگانت را که از جمله آنان مخلصان هستند.
عبد خدا که شیطان توانایی فریب او را ندارد کسی است که از شیطان فرمان نمی برد, عاشقی است که طمع هر دو عالم را یک باره از دل بیرون کرده تا غیر او را نبیند و محبت هیچ چیزی حتی بهشت در دل او نباشد. امام سجاد(ع) می فرماید: (أَلُْعبودِیّةُ جَوْهَرة ٌکُنْهَها الْرُبُوبِیَّة;13 بندگی گوهری است که باطنش خدایی و خداوندگاری است). از این رو گفته اند که: عاشق آیینه صفات معشوق و جلوه ای از اخلاق و اوصاف اوست. حافظ عشق را بندگی معنا می کند و می گوید:
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
و خواجه عبدالله انصاری می گوید:
اگر یک بار گویی بنده من
از عرش بگذرد خنده من
عشق و هجران و انتظار و وصال, واژه هایی به هم پیوسته اند.
جاده انتظارعاشق خدا, شب است.
زمان وصال و به سر آمدن هجران, زمان مناجات و راز و نیاز, در خلوت شب است. چه زیبا گفت آن عارف: عشق وصال داری و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آید؟ زهی خیال باطل! نشنیده ای که به کلیم خود موسی(ع) فرمود: دروغ می گوید کسی که گمان برد خدا را دوست دارد ولی چون تاریکی شب درآید, خواب را بر حضورم ترجیح دهد.14 فیض کاشانی می گوید:
شب همه شب تا به صبح, هم نفس من تویی
روز چه کاری کنم, کار و دکانی مرا
ییک نفس از پیش تو گر بروم گم شوم
چون به تو آرم پناه, امن و امانی مرا
التماس دعا عاشقان خداوندمتعال((جل جلاله وعظم شانه))
کاظمی (میانالی)