فراموش کردم
رتبه کلی: 205


درباره من
خــوب گوشاتو وا ُکن ببین چی میگَم :

میگَم و میخَندم اما لــــــاس نِمیزَنـَـــم ...
مُودَبانه وَ با لَحن خوب جوابِتو میدَم اَما تیکه نِمیخورَم ...
گَرم وُ صَمیمی هَستَم اَما هــــَـــرزه نیستَم ...
تَنهام ...
ساکِتم ...
هیچی نیستَم ...
حتی اونقَدری نیستَم کِه عاشـِـــــــــــــــقَم بِشی ...!
وَلی این وَ بِِدونِ کِه مَن یِِه دختر سادِه سادِه م ...

عادت کرده ام به ایـنکه هــمــیــشه
در بحران هــای زندگــی ام،خــودم هوای خــودم را داشته باشم...
در شـــب های بیخــوابی،خــودم برای خــودم لالایی بخــوانم...
وقتی بغض میــکنم،خودم،خــودم را در آغــوش بگــیرم و دلــداری بدهــم...
مــیــبــینــــــــــــــی؟!...
تــنهـایی،با هـمــه ی دردی کـه دارد،مـرا"مــرد"بار آورده...
آنـقدر که با همـه ی "زنـانگی ام"،
"مـردانه"به خــودم تکیه میــــــکنم...




شیطان نیستم ! فرشته هم نیستم ! خدا هم نیستم ! فقط دخترم ! از نوع ساده اش ... حوا گونه فکر می کنم فقط به خاطر یک "سیب"

میدانـــ اشتباه از کجاست؟؟؟؟

از تو نیــست!!!!

اشتباه از "مــن" است...

هر جا رنجیـــدم به رویت نیاوردم

"لبخنـــد" زدم

فکر کرد درد ندارد

"محکــــم تر" زد ..!!!



اَـلـاقَـم گَنـه ؟ بـ ودَم ـمَربوطـ !

غُـرورَم اَز ـحَـد گُـذَشتـ ؟ بـ ـودَم مَربوطـ !

ـتَمامِ زِندِگـیم ـودخواهــانَــس؟ زِنـدِگی ـودَمـ !

اَز عِـده ا مُتِـنَفِر شُـدَم ؟ بـ ـودَم مَربـوطـ !

دوس دارَم ـتَنــها باشَم ؟ حِسِ ـــودَمـ !

دوبـــاره عاشِـــق شُدَم ؟ دِلـ ـــودَمـ !

نِـگاهم به نـِـگاهـ او دوــتـ ستـ ؟ ـچِشما ـودَمــــ !

اَز رَوابِــط فامیلیــ اَلَ ـوشَــم نِمیـاد ؟ ـسَلیقـ ـودَمـــــ !

صِــدا ـــنده هام اَز حَــدِ عــاد بُلَــندتَره ؟ ـوش حال ـــودَمـ !

با یــــ تَلَنــگُر به هِــــق هِــــق میفــتَم ؟ دَردِ ـــودَمـ !

عِِـده ا رو بـ فَـراموشـــ سِــپُردَم ؟ حافظـــ ـودَمـــ !

دِلَـم میـواد ایـ جور ـباشَم مَجـبور بـ تَحَـمُل مَـ نیـستید, راحَــتَم بِذارید,

زِندگـــیـ ـودَمــــ ...


فرد مورد نظر آشنایی حرف میزنی اما تلخ

محبت می کنی ولی سرد

چه اجباری است دوست داشتن من!

نه دوستت دارم ن میخواهم دوستم داشته باشی!
نـــمیخواهــــــمت!
همینو بـــــــــــس!
فرد ایده آل زندگی کشک..!

عشق های امروزی راچشیده ای دلبندم؟؟

طعم کشک میدهند!!

عشق های امروزی سراپا ادعایند،گل من !!

فرهادهم اگربود،بجای کندن بیستون، مخ میزداحتمالا!!

پـــس مـــــزاحم نبــاش.لـــــطفا!نمیخوامــــت
موارد غیر قابل تحمل بَــــــــد حــــال نیستَــــم !!!

اَمـــــا ....

آدمهـــــا


بَـــ ــــــــد حــــآلَم رآ میـــگیرند...
()()( )()o(o)o() ()() ()
آدم بــــــــــــــــــــــاش!

تهمـَتــــــ نزنـــــــــــــ!

دروغـــ ــ نگوووووو!

مغــــــــــــــــــرور نباش!

به احسـاسـاتم احترام بزار!

به دوســـــتام احترام بزار!

وقتــــــــی عصبانیم گیر نده!

()()( )()o(o)o() ()() ()
بعضی ضربه ها نمی بــره

زخــــــم نمــــی کنـــــه

حتّی خراش هم نمــی ندازه

فقــــط "دردت" میــــاد !

اونقدر که نــــــــفست رو "بنـــــد" میاره !!!

ساانااز احمدی (marmolak )    

خدا...(بچه ها لطفن تا آخرشو بخونید خیلی قشنگه)

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۳/۲۱ ساعت 00:04 بازدید کل: 208 بازدید امروز: 93
 

 

|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

 Beautiful images, blog, blog template, blogging services, Plvdks, code, music Rvzgzr http://www.roozgozar.com dot com

یه خانواده ی سه نفری بودن
یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش


بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل 
به دختر کوچولوی ما میده


بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .
دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه 
که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن.

 
اما مامان و باباش می ترسیدن 
که دختر کوچولوشون حسودی کنه 


و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.
اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که 
پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن 
اما در پشت ِ در اتاق مواظبش باشن.


دختر کوچولو که با برادرش تنها شد ... 
خم شد روی سرش و گفت : 
داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی
به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟
آخه من کم کم داره یادم میره ..........

 

..امتیاز و نظر یادتون نره..

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۳/۲۱ - ۰۰:۰۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)