فراموش کردم
رتبه کلی: 6348


درباره من
دختران محترم
توصیه ی من به بعضی از دختر خانوما . . . . . . . .طوری زندگی کنید که وقتی سر سفره عقد، عاقد گفت : دوشیزه ی مکرمه ی پاک دامن... دوستاتون بتونن جلو خندشونو بگیرن!!!!!  ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۱۱ - ۱۵:۴۲ ( 7 نظر , 119 بازدید )
دست بالای دست بسیار است
دست بالای دست بسیار است > پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: «مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»> دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»> تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از چند دقیقه دخت...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۱۹:۱۴ ( 6 نظر , 175 بازدید )
داداشی
بار اول که دیدمش تو کوچه بود... یه لباس گل گلی تنش بود...با موهای بلند و خرمایی... اومد طرفم و گفت داداشی؟میای باهام بازی کنی؟از چشمای نازش التماس می بارید...خیلی کوچیک بودم اما دلم لرزید... تو همون نگاه اول عاشقش شدم... سه سال ازش بزرگتر بودم...قبول کردم و کلی بازی کردیم!اخرش گفت: تو بهترین ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۱۹:۱۲ ( 10 نظر , 143 بازدید )
معلم
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۱۹:۰۸ ( 7 نظر , 193 بازدید )
پدر
به بابام میگم پدر موجودیست که جونشو واسه بچش میده اما ماشینشو نه ؛ امیدوارم بودم تحت تاثیر قرار بگیره که گفت : آخه ماشینش جون بچشو میگیره !...
تاریخ درج: ۹۳/۰۲/۰۳ - ۱۸:۴۹ ( 3 نظر , 141 بازدید )
دخترک
ساعت آخر بود، ...دخترک گوشه کلاس تنها و آرام نشسته و به چهره مهربان معلم ؛چشم دوخته. یکی از بچه ها می خواهد چیزی بخورد که معلم می فهمد. با مهربانی می گوید : بچّه هازنگ آخره! اگه سر کلاس چیزی بخورین نمی تونین توی خونه غذای خوشمزه مامانتون رو بخورین! چند نفر با خنده و شوخی می گویند اگه غذا نداشتیم چی؟...
تاریخ درج: ۹۳/۰۱/۲۸ - ۲۱:۳۸ ( 6 نظر , 160 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (1)