درباره من -س____ل___ا____م
من مریم هستم خوشحالم از این که به مطالب و.... ی من سر میزنین و نظر می زارین پسرای بی جنبه از این جا تا حد لازم دور شن در ضمن کسایی که نظرات بد میدن رو لیست سیاه می کنم... قابل توجه اقا پسرا نظر بدین ممنون... لایککککککک فراموش نشه اگه ممکنه به وبلاگ منم سری بزنین:www.bparvaz650.blogfa.com ادرس Google+من :best friends 81 mer30 |
:"(
بخون اما ناراحت نشو ؛؛؛!!!
دوستان بخونید ببینم چشمی خشک می مونه ؛؛؛!!!
یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت:
دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم،
مداح داشت روضه میخوند یه وقت دیدیم
یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت
کشید پایبن گفت :
عباس دروغ میگه ...
عباس درو...
تاریخ درج:
۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۳۸ 7 نظر , 179
بازدید
هههه
تو پاساژ راه میرفتم که یهوخوردم به یه نفرو افتادزمین..
سریع رفتم بلندش کردم و گفتم: واقعا عذرخواهی میکنم!
وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف مانکن جلوی مغازه است..
اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه!
بهش گفتم:خنده داره؟خب من فکر کردم...
تاریخ درج:
۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۳۳ 3 نظر , 123
بازدید
جالبه..
داستان جالب و عبرت انگیز
خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود. باید ساعات زیادی را برای سوار شدن به هواپیما سپری می کرد و تا پرواز هواپیما مدت زمان زیادی مانده بود. تصمیم گرفت کتابی بخرد و با مطالعه آن؛ این مدت را بگذراند. او همینطور یک پاکت شیرینی نیز خر...
تاریخ درج:
۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۳۱ 2 نظر , 127
بازدید
پوکیدم از خنده...
وای پوکیدم از خنده ... نخونی از دستت رفته ...
بابام بهم گفت:برو ببین خونه همسایه چه خبره که اینقد سروصدامیاد؟
من رفتمو و فهمیدم دخترهمسایه با دوست پسرش فرارکرده!
خجالت کشیدم به بابام بگم، گفتم:ماشین همسایه رو دزدیدن!
بابام رفت تا به همسایه دلداری بده:گفت ای مرد برو خدا رو شکر کن که ازدستش خلاص ...
تاریخ درج:
۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۲۸ 3 نظر , 135
بازدید
حتما بخونین ...
$@|)ۦ|-|
از اتاق در اومدم رفتم اشپزخونه، به مامانم میگم مامان جون ناهارم رو میدی بخورم.
گفت واسه تو ناهار درست نکردم!!!؟؟
گفتم یعنی چی؟
گفت: برو ناهارتو دانلود کن با بچه های گروه دور همی بخورید..!
بابام گفت لایک
داداشم گفت مامان با اجازه copy
میگم مامان اخه گشنمه! گفت:همین ...
تاریخ درج:
۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۲۵ 3 نظر , 121
بازدید
رفع تشنگی در ماه رمضان...خخخخخ
اول سمت راست را ببینید بعد سمت چپ و اگر دیدی کسی نمیبیند
پارچ اب را از تو یخچال بردار و سربکش...
حالا اگه کسی هم دید بزن تو پیشونیت بگو وای یادم نبود روزه ام
بعدش اون فرد میگه اشکال نداره نفهمیدی روزه ات باطل نمیشه
امتحانش مجانیه هااااااا
خخخخخخخخخخ...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۱ - ۰۰:۲۶ 5 نظر , 120
بازدید
:"(
چند روز بعد اومد یه چیزی تو دستاش قایم کرده بود..
گفتم حتما کادو بعد ناز کردمو گفتم نمی خوامت....
گفت چه بهتر اومده بودم کارت عروسیمو نشونت بدم......
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۱۶:۰۷ 3 نظر , 110
بازدید
قدرش را بدان...
نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های ۱۰دقیقه ای …)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود…
دو دقیقه از فیلم گذشت
چهار دیقه دیگر هم گذشت
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان ...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۱۶:۰۲ 3 نظر , 120
بازدید
حتما بخونین خیلی قشنگه...
. ∩ ∩ ∩∩∩ ∩ ∩∩ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه… خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه
ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید
روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟!
خاطرات خوب و شیرینباز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه،...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۱۵:۵۴ 2 نظر , 126
بازدید
یادته...
میخوام همه را ببخشم
؟!؟!
.
.
.
.
آهـــا
میگفت دیگه و حساسمو ازم گرفت ؟
عیب ...
؟
بخاطر جنس مخالف ؟
آره ؟!
...
دیگه دست ؟!
یه آدم !!!
...
گفتن ؟
نیا ؟!؟!
...
خدا جونم این خاصه ... ؛
یادته اون که عاشقش بودم حتی احساسمو یه لحظه هم ...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۴۵ 3 نظر , 119
بازدید
...
باران است و دلم تنگ ، حس من بیش از گذشته پر رنگ
میخواهم بگویم امشب در این شب قشنگ
تو با باران آمدی و شستی غم را از دلم
بگذار از دلم برایت بگویم گلم
که این آسمان همنوا با من است
که دلم تنگ است و تنگ است و خدا با من است
و آن کسی که با من است
دارم راز و نیاز ها با او
که تو را میخواهم و تو را می...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۲۹ 0 نظر , 122
بازدید
دنیا...
میبینی عزیزم که چقدر دنیا بی وفاست؟
میخواهند ما را از هم جدا کنند !
میخواهند کاری کنند که ما در حسرت هم بنشینیم.
خورشید دیگر برای ما نمی تابد ، حتی او نیز دلسوز ما نیست.
گلی چیدم و خواستم آن را به تو بدهم ، طوفان آمد و آن گل را پر پر کرد.
سرنوشت با ما نامهربان است ، جرم من تنها عاشقیست روزگار ب...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۲۵ 1 نظر , 110
بازدید
گریه...
یه سیلی زد و گفت: تو بهم خیانت کردی!!!
گفتم: تو هم بکن...
چند ماهی گذشت....
سوار ماشین عروس دیدمش...
با خنده اومد طرفمو گفت: دیدی منم تونستم...!!!
خندیدم و رفتم...
بعد یه ماه که تو بیمارستان بستری بودم فهمید سرطان داشتم...!!!
اومد ملاقاتمو و گفت: خیلی بی معرفتی...
چرا اینکارو کردی؟!!!
اشک ت...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۲۲ 2 نظر , 106
بازدید
سلام خدا...
سلام خــــــــــــــــــــــــــــــدا...
ممنون که تو تمام این مدتی که قوانینت رو زیر پا گذاشتیم باز هم مارو از گروهت Delete نکردی....!
ببخشید که پستایی که برامون نازل کردی رو اصلا نخوندیم ...
ببخشید که هر شب تا نزدیکای صبح با همه چت کردیم وقتی نوبت چت کردن با تو شد خواب موندیم ...
ببخشید که پای...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۲۱ 2 نظر , 111
بازدید
وای...
وای باران باران
شیشه پنجره رو باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست
وای باران باران
هر نفس بوی تو آید اینجا
هر نفس نام تو را گویم من
یاد تو خاطرم آید هر جا
وای باران باران
گرچه که تنهایم و از تو دورم
لیک سرشارم از خاطر تو
لیک با شادی تو مسرورم
وای باران باران
گرچه یک لحظه نبو...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۱۸ 2 نظر , 109
بازدید
از این به بعدم می تونی...
دختر:یه شرطی بزاریم؟
پسر:چه شرطی؟
دختر:میتونی ۲۴ساعت بدون من زندگی کنی؟
پسر:میتونم
دختر:نمیتونی
بعد از گذشت ۲۴ساعت پسر غافل از سرطان عشقش و مرگ او بعد
از ۲۴ساعت به خانه ی او میرود اما کسی در را باز نمیکند.
به ناچار خودش به خانه رفته و دختر را در حالیکه روی مبل ارمیده
است میابد و نامه ا...
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۱۶ 2 نظر , 220
بازدید
مرگ
: ؟؟؟
: ... ...
: 24 ...
: ...
: ..
24
...
24 ..
...
...
: 24 ...
... ......
تاریخ درج:
۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۰۰ 1 نظر , 105
بازدید |
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (1)
|