|
رتبه کلی: 5610
|
|
درباره من -س____ل___ا____م
من مریم هستم خوشحالم از این که به مطالب و.... ی من سر میزنین و نظر می زارین پسرای بی جنبه از این جا تا حد لازم دور شن در ضمن کسایی که نظرات بد میدن رو لیست سیاه می کنم...
قابل توجه اقا پسرا
نظر بدین ممنون...
لایککککککک فراموش نشه اگه ممکنه به وبلاگ منم سری بزنین:www.bparvaz650.blogfa.com
ادرس Google+من :best friends 81
mer30
|
:"(
بخون اما ناراحت نشو ؛؛؛!!!
دوستان بخونید ببینم چشمی خشک می مونه ؛؛؛!!!
یکی از نوکرا و ذاکرای ارباب میگفت:
دو ماه پیش خواهرم کربلا بود تو صحن حضرت عباس ع بودیم،
مداح داشت روضه میخوند یه وقت دیدیم
یه پیرمردی اومد از یقه اون مداح گرفت
کشید پایبن گفت :
عباس دروغ میگه ...
عباس درو... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۳۸
( 7 نظر , 183
بازدید )
هههه
تو پاساژ راه میرفتم که یهوخوردم به یه نفرو افتادزمین..
سریع رفتم بلندش کردم و گفتم: واقعا عذرخواهی میکنم!
وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف مانکن جلوی مغازه است..
اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه!
بهش گفتم:خنده داره؟خب من فکر کردم... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۳۳
( 3 نظر , 125
بازدید )
جالبه..
داستان جالب و عبرت انگیز
خانم جوانی در سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام برای سوار شدن به هواپیما بود. باید ساعات زیادی را برای سوار شدن به هواپیما سپری می کرد و تا پرواز هواپیما مدت زمان زیادی مانده بود. تصمیم گرفت کتابی بخرد و با مطالعه آن؛ این مدت را بگذراند. او همینطور یک پاکت شیرینی نیز خر... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۳۱
( 2 نظر , 130
بازدید )
پوکیدم از خنده...
وای پوکیدم از خنده ... نخونی از دستت رفته ...
بابام بهم گفت:برو ببین خونه همسایه چه خبره که اینقد سروصدامیاد؟
من رفتمو و فهمیدم دخترهمسایه با دوست پسرش فرارکرده!
خجالت کشیدم به بابام بگم، گفتم:ماشین همسایه رو دزدیدن!
بابام رفت تا به همسایه دلداری بده:گفت ای مرد برو خدا رو شکر کن که ازدستش خلاص ... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۲۸
( 3 نظر , 135
بازدید )
حتما بخونین ...
$@|)ۦ|-|
از اتاق در اومدم رفتم اشپزخونه، به مامانم میگم مامان جون ناهارم رو میدی بخورم.
گفت واسه تو ناهار درست نکردم!!!؟؟
گفتم یعنی چی؟
گفت: برو ناهارتو دانلود کن با بچه های گروه دور همی بخورید..!
بابام گفت لایک
داداشم گفت مامان با اجازه copy
میگم مامان اخه گشنمه! گفت:همین ... تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۰۳ - ۱۳:۲۵
( 3 نظر , 124
بازدید )
رفع تشنگی در ماه رمضان...خخخخخ
اول سمت راست را ببینید بعد سمت چپ و اگر دیدی کسی نمیبیند
پارچ اب را از تو یخچال بردار و سربکش...
حالا اگه کسی هم دید بزن تو پیشونیت بگو وای یادم نبود روزه ام
بعدش اون فرد میگه اشکال نداره نفهمیدی روزه ات باطل نمیشه
امتحانش مجانیه هااااااا
خخخخخخخخخخ... تاریخ درج: ۹۴/۰۳/۳۱ - ۰۰:۲۶
( 5 نظر , 121
بازدید )
:"(
چند روز بعد اومد یه چیزی تو دستاش قایم کرده بود..
گفتم حتما کادو بعد ناز کردمو گفتم نمی خوامت....
گفت چه بهتر اومده بودم کارت عروسیمو نشونت بدم...... تاریخ درج: ۹۴/۰۳/۳۰ - ۱۶:۰۷
( 3 نظر , 110
بازدید )
قدرش را بدان...
نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های ۱۰دقیقه ای …)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود…
دو دقیقه از فیلم گذشت
چهار دیقه دیگر هم گذشت
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان ... تاریخ درج: ۹۴/۰۳/۳۰ - ۱۶:۰۲
( 3 نظر , 124
بازدید )
حتما بخونین خیلی قشنگه...
. ∩ ∩ ∩∩∩ ∩ ∩∩ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه… خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه
ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید
روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟!
خاطرات خوب و شیرینباز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه،... تاریخ درج: ۹۴/۰۳/۳۰ - ۱۵:۵۴
( 2 نظر , 129
بازدید )
یادته...
میخوام همه را ببخشم
؟!؟!
.
.
.
.
آهـــا
میگفت دیگه و حساسمو ازم گرفت ؟
عیب ...
؟
بخاطر جنس مخالف ؟
آره ؟!
...
دیگه دست ؟!
یه آدم !!!
...
گفتن ؟
نیا ؟!؟!
...
خدا جونم این خاصه ... ؛
یادته اون که عاشقش بودم حتی احساسمو یه لحظه هم ... تاریخ درج: ۹۴/۰۳/۳۰ - ۰۰:۴۵
( 3 نظر , 124
بازدید )
|
|
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir
|