سلام دوستای گلم ممنون از اینکه مثل
همیشه به مطلبم سر زدین امیدوارم
خوشتون بیاد
اسپیکرا روشن
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگي هاي عالم
شيشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترين تلنگري ميشكند
دلم مي خواهد فر ياد بزنم ولي واژه اي نمي يابم كه عمق دردم را در فرياد منعكس كند فريادي در اوج سكوت كه هميشه براي خودم سر داده ام
دلم به درد مي ايد وقتي سر نوشت را به نظاره مينشينم
كاش مي شد پرواز كنم
پروازي بي انتهاتا رسيدن به ابدييت...................
كاش مي شد
در ميان هجوم بي رحمانه درد خودم را پيدا كنم
نفرين به بودن وقتي با درد همراه است
بغض كهنهاي گلويم را ميفشارد
به گوشهاي پناه ميبرم
كاش اين بار هم كسي اشكهايم را نبيند
عشق یک طرفه
هوس کردم بازم امشب زیر بارون
تو خیابون
به یادت اشک بریزم طبق معمول همیشه
آخه وقتی بارون میاد،
رو صورت یه عاشق مثل من
حتی فرق اشک و بارون دیگه معلوم نمیشه
امشب چشای من مثل ابرای بهاره... نخند به حال من که حالم گریه داره
چرا گریم نمیتونه رو تو تاثیری بذاره؟؟؟
آره بخند...بخند که حالم خنده داره...
عشق یک طرفه من رو کشونده تو خیابونو
نمیخوام توی این خلوت کسی دور و برم باشه
نه پلکام روی هم میرن...
نه دست میکشم از گریه...
نه میخوام بند بیاد بارون...
نه چتری رو سرم باشه...
امشب چشای من مثل ابرای بهاره
نخند به حال من که حالم گریه داره
چرا گریم نمیتونه رو تو تاثیری بذاره آره بخند بخند که حالم خنده داره
آره بخند بخند که حالم خنده داره...
نا گفته هایی هست در سینه ی تنگم
که برای گفتنشان ثانیه ها را می شمارم
و برای نگفتنشان مدام با واژه ها درگیرم
اما بگذار اینها در صندوقچه ی اسرار بمانند....
مگر آنهایی را که گفتم تو شنیدی
گفته هایی که واژه هایش را محتاطانه از ذهن بیرون می کشیدم
با ظرافت تمام در سطر ها کنار هم می چیدم
با زیباترین بیان در سخن می گنجاندم
تو مگر آنهایی را که گفتم شنیدی
این نگفته ها را هم میگذارم پای آن نشنیدن ها
پای آن نیامدن ها و هر گز نرسیدن ها
پای آن لحظاتی که من همیشه زود میرسیدم و تو همیشه دیر
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
مرا ببخش که ســــاده بودنم دلت را زد...
مرا ببخش اگر عشــــق ورزیدنم چشمانت را بست...!!!
می روم تا آنان که توانا ترند... تو را به اوج
بودنــــت برسانند ...
میروم تا بدانی که حرفای دیگرا ن دروغی بیش نبود ولی تو باور کردی
آمدنت را خوب یادم نیست.
بی صدا آمدی بی آنکه من بدانم
و بی اجازه ماندی بی آنکه من بخواهم
اما اکنون که با ذره ذره ی وجودم ماندنت را تمنا میکنم قصد سفر داری؟!
ای مهمان نا خوانده ی قلبم بمان
بمان که ماندنت را سخت دوست دارم
تقصیر برگ ها نیست
آدم ها همینند!
...
...
نفس می دهـــــــی
له ات می کنند
تنها برای تو می نویسم برای تو که برق چشمانم را زنده می کنی
برای دستان تو که گرمای عشق را خجالت زده می کند
برای لبانت که جز ترنم محبت را نمی بوسند
برای تپش های قلبت که نبضم را به زدن وا می دارد
با توست که روز و شبم معنا دارد
تنها برای تو می نویسم
برای تو که...!!!!
گلوی آدم را
باید گاهی بتراشند
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود.
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل
که در گلوی آدم است
دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .
میگن دکمه امتیاز خرابه؟؟؟؟خرابه یا نه